دانلود تحقیق حضرت موسی (ع) - (کودکی بر روی آب)

Word 50 KB 10189 9
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۷,۱۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۵,۰۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • روی آب

    موسی از بنی اسرائیل بود ولقب وی کلیم الله است واز سومین پیغمبر او لوالغرم است بعداز نوح و ابراهیم وموسی  کتاب و شریعتی بزرکداشت ومیخواست بنی اسر ائیل راازمحنت برهاندولی

    موسی پسر عمران بود و اوازنسل لاوی بن یعقوب بود که از زمان

    یوسف در مصر بودند .وروز گار بنی اسرائیل پر محنت شده بود و عده ایشان بسیار بود اما فرعون بزرک پیشوای مصر بنی اسرائیل را به چیزی نمی شمرد که ایشان خود رااز خاندان پیغمبران می دانستند وفرعون بت پرست برد وبرایشان سخت می گرفت وآنان  را به کارهای دشوار از بندگی وبردگی می گماشت وقبطیان مصری را سرور  ومهتر ایشان میدانست .

    فرعون از نسل عاد بود وداستان عاد وثمود را خوانده بود و بنی اسرائیل را خوار میداشت تا از میان آنان کسی به پیغمبری بر نخیزد که یعقوب و یوسف و ایوب را می دانست واز پیغمبران بیم  داشتت که نام خدا را می بردند واو بزرگی را  خاص خود می خواست که سخت توانا وجهاندار بود و فرعون ها مصریان را سالهای سال فرمانبر خود ساخته بودند وفرعون برزک قدرتی بیشتر  یافته بود و سروری خود را  نگاهبانی میکرد  .

    وچنین بود تا یک روز کاهنان وغیب گویان بتخانه اعظم به فرعون گفتند ما از گردش ستارگان وزمزمه بتان می دانیم که از امروز تا یکسال  از میان بنی اسرائیل پسری متولد میشود که شریعتی بزرک می سازد وبنی اسرائیل را قدرت می بخشد وتو را هلاک می کند حالا خوددانی .

     

    فرعون گفت مرد نباشم اگر این آرزو را بر بنی اسرائیل تباه نکنم شما فرعون را نشنا خته اید . فرعون دستورداد درجا خبر کشان بگمارند واز انروز تا یکسال هرچه نوزاد پسر در خانواده بنی اسرئیل به  وجود آید ازد م تیغ  بگذ رانند ودختران را برای خدمتکاری باقیگذارند وگفت وای بحال که کسی اگر فرزند پسر بیاورد بهخبر کزاران خبر نر ساند و روز گار بنی سرائیل سخت تر شد درآن سال هیچنوزاد پسر از دست فرعو تیان  زنده نماند وچون فرصت تمام شد ماموران همچنان به آزار مردم  و جان کردن پسران می پر داختند وکاهنان چیزی دریافته بودند اما از حساب خدا غافل بودند  که خدا  اگر خواهد شیشه رادربغل سنگ نگه دارد  

    وعمران مردی از بنی اسرائیل بو د  به نیکی وخدا پرستی  نامدار و کارش  زراعت  و گله داری ودختری وپسری داشت  و باز زنش بار دار شد وحمل اورا مخفی داشتند از ترس گماشتگان فرعون تا فرزند متولد شد وپسربود .وچند روز ی نوزاد را در پنهانی نگاه داشتند وبرجان خود وفرزند ایمن نبودند که چرا تولد فرزند را خبر نداده اند ونمی دانستند چه کنند

    شب مادر موسی درخواب دید که فرشته ای از طرف دریا وگفت رابخدا بسپارید که در پناه خدا بودن بهتر است از بودن درخانه . .مادرموسی زنی دانا بود  گفت فرشته دریا اشاره کرده است که کودک را آب بسپاریم تا برود هرجا که  خدا خواهد . پس زنبیلی ساختند و کودک رادر آن  گهواره جوبین بر آآب رود خانه گذاشته و به خدا سپر دند و آن اب از قصر فرعون می گذشت .

    از قضا آسیه زن فرعون که خدا شناس بود ودین خود را از فرعون پنهان مدتشت فرزند  نداشت وبا همه ناز ونعمت دراشتیاق فرزند میسوخت وآن روز با چند تن از ندیمان و دختران خدمتکار در باغ خود در باغ خود بر کنار نهر به سرگرمی وتماشای سبز ه ودرخت پناه برده بود وآرزوی خود رااز خدا میخواست ودعا می کرد وپنهان از دوستان اشک میریخت وندائی شنید که در دزادن د شوار است تر فرزندی بی رنج بدهم اگر نیکو نگاهداری . آسیه در این حال بود که از دور چیزی بر روی آب روان دید مانند سبدی یا صندوقی به خد متکاران گفت بگیرید آن صندو ق را تا شاید چیزی باشئ که به اهلش برسد وبه کار آید گهواره را گرفتند وکودکی  در آن د یدند  آسیه دعای خود را و صدای آشنا را به یادداشت با خود گفت همین است .خر م وخندان شد وکودک رابوسه زد و گفت چه خوب است فرزند داشتن و به آن دلخوش بودن که از مادر بودن بالا تر لذتی نیست . خد متکاران گفتند اینک فرزند که از  میان آب وسبزه پیدا شده وآرزو فراهم آمده . آسیهگفت هم اوراآب وسزه نام گذاریم یعنی  موسی . خندیدند از شادی وآسیه خبر به فرعون داد وگفت اجاق ماکور است این کودک را به فرزندی بر می داریم ودل  را روشن می کنیم . فرعون گفت میترسم همانباشد که  کاهنان خبر داده اند .آسیه گفت آن زمان تمام شد و ما این کودک را به تر بیت خود پرورش می دهیم فرعون کاهن بزرک را خواست واز او پرسید درباره این پسر چه می گوئی که اورا آب آورده است ونمیدانم ازکجاست کاهن دا غ فرزند دیده  بود وچون  به موسی نظر کرد  موسی بر او لبخند می زد دلکاهن بشکستوکفت ما هرچه می دانستیم همان روز گفتیم واز گرد شستارگان چیزی تازه دستگیر نمی شود .

    فرعون  قدری آرام کرفت وکفت باشد که کودک رابرزگ کنیم وهر گاه اثری تا مناسب ظاهر شد تیغ دردست ماست و قدرت با ماست آسیه خوشحال شد و پرورش کودک همت گماشت اما کودک گرسنه بود و آسیه شیر نداشت گفت تا یک دایه پیدا کنیم چندتن از زنان آشنا که بچه شیر می دادند آمدند تا با شیردادن به موسی افتخاری در خانه فر عون به دست آورند ولی موسی پستان هیچکس نمی گرفت وبی تابی می کرد و آسیه درمانده بود که چه باید کرد  از طرف دیگر مادر موسی خبر یافت که در خانه فرعون کودکی هست که شیر نمی خورد دختر خود را به جستجوی خبر فرستاد . خواهر موسی آمد وآن  حال را دید پیشنهاد کرد که من هم یک زن شیرده می شناسم آیا می خواهید اورا خبرکنم ؟ گفت بیاید تا آزمایش کنیم مادر موسی نگران بود و از شوق دیدار فرزند خدا را یاد کرد وحاضر شد .پرسیدند کیستی وشیر از کجا داری گفت زن عمرانم کودکی دیگر دارم نامش هارو ن که دو ساله است وهنوز شیر می خورد گفتند اگر این کودک پستان تو رابگیر د خوب است .گفت امیدارم از این افتخار  محروم نباشم . پس موسی را بدو دادند وموسی خوشحال وخندان پستان مادر راکرفت واز شیر سیر بخورد  وآرام گرفت وحق به حق داررسیدهبود آسیه خوشحال شد وزبان عمران قراری گذاشت که کوذک راشیر بدهد فرعون پرسید این زن کیست مبادااز بنی اسرائیل باشد .آسیه گفت مردم  شهادت داده اند که خانواده عمران به نیکی وبی آزاری مردم مشهور ند کودک نیز بنی اسرائیل وغیر آن نمی داند چیست مرد م به گودک  شیر بزومیشو گاونیز می دهند وهیچکس بز و میش  وگاو نشد فرعون ساکت شد اما نگران بود وبهر حال موسی در خانه فرعون ماند وبزرک می شد وفرعون نیز از کارهاو بازی  های او می خندید وشاد می شد .

    چنین بود تایکروز که موسای خردسال در دامن فرعون نشسته بود وباریش فرعون بازی می کرد وریش فرعون با جواهر سرخ زینت شده بود ناگاه موسی با یک  دست قدری از ریش  فرعون را بگرفت و بادست دیگر بصورت او یک  سیلی زدوخندید .فرعون خشمگین شد وبه زن گفت نگفتم ؟ اینک دیدی که چگونه مرا سیلی زد بگذار خود رااز شراو راحت کنیم که من از این کودک  میترسم زن گفت از کودکی چنین خردسال ترسیدن دلیل عقل نیست کودک است وبازی میکند وچیزی نمی داند اینک اورا آزمایش می کنیم و می بینی آسیه دستور داد ظرفی ازیاقوت سرخ وظرفی از آتش  فروزان درکنار یکدیگر گذاشتند وموسی رارها کردند موسی بازی کنان به آنها نزدیک شد ظرف یاقوت رانگاه کرد ودست در آ تش برد ویک گل آتش برداشت  دردهان گذاشت ودهانش سوخت وگریه را سرداد .آنگاه آسیه گفت.. نگفتم که بچه است وبازی می کند واز کارهایش نباید ترسید .

    آنگاه فرعون آرام گرفت

    وچنین بود تا موسی بززگ شد وفرعون وزنش در پرورش ونگاهبانی او سعی  می کردند تا مطابق میل خودشان تربیت شود ومطابق  میل خودشان رفتار کند وهر کز اورا تنهانمی گذاشتند از قصر خارج شود وهمیشه بااو نگهبان میفرستادندوآسیه زن فرعون خداپرستی خودرا از موسی نیز پنهان می داشت وموسی نیز  که خدا را میپرستید در خانه فرعون سخن از دین نمی گفت که جای هر چیز ی را میشناخت .اما موسی که بانگهبانان سرکارداشت ازهمه چیز با خبر بود از احوال فرعون و ادعای او وحال و روز بنی اسراییل و از مادر نیز داستان خود را شنیده بود و پیوسته می خواست  با مردو پیوند داشته باشدو تنها به گردش برود و یک روز فرصت یافت تا در شهر بگردد.

    موسیاحوال مرد م را در نظر می گرفت و در کوچه ای به دو مرد بر خورد یکی از قبطیان ویکی از بنی اسرائیل که باهم گفتگو داشتند .موسی در کار آنان دخالت کرد و قبطی گفت اورا واگذار . قبطی گفت تو فضوای نکن موسی دستی برسیه مرد قبطی زد واوبه زمین افتدواز هوش رفت چون بنی اسرائیل جرات چنین مجادله رانداشتند از موسی خشنود شدند وگفتند  این جوان از خاندان فرعون عجب حق طلب است واین واقعه در  همه جا گفته شد .

    آن روز موسی بخانه برگشت  وروز دیگر بازبمیان شهر آمد وخبر ماجرای دیروز به همه رسیده بود بار دیگر موسی همان مرد بنی اسرائیلی رادید که با یکی از قبطیان گفتگو دارد موسی تعجب کرد و به او گفت پس تو هرروز با مرد م کفتگو می کنی وجنگ را شروع می کنی مرد بنی اسرائلی ترسید وگفت آیا می خواهی مرا هم بکشی همان طور که دیروز آن یکی را کشتی ؟ ومردم جمع شدند  وماموران که موسی را می شناختند سر رسید ند ومعلو م شد که خبر به فرعون خواهد رسید و موسی میدانست که فرعون در صدد پیدا کرد ن بهانه برای آزار او هست پس به احتیاط  رفتار کرد وشب به خانه بر نگشت .

    وقتی این خبر به گوش  فرعون  رسید گفت من می فهمید م که این جوان ناراحت است حالا هم اورا بیاورید  تاگناه دیروزش را قصاص کنیم ومردم نگویند که فرزند خوانده ما در کوچه اد م می کشد .دیگر هیچ چاره نیست دیگرحوصله ام ازاین بازی سررفت .

    این جوان عاقبت مردم را می شوراندو مارا به درد سر همین امروز باید کار را تمامکرد یکی از دوستان مسی که اورا مومن آل فرعون نامیده اند تصمیم فرعون راشبانه  به موسی خبر داد که فرعونیان هم قول شده اند که تو را  نابود کنند اگر میخواهی در امان باشی ازاین شهر خارج شو که باخشم فرعون تنها روبرونمیتئوان شد . موسی دانست که دیگرپیمانه لبریز شده وجای او نه در خانه فرعون است ونه در شهر او وچون پناه بردن به خانه

    پدری نیز باعث ظلم بیشتتر فرعون به آنان می شد خدارا یاد کرد وگفت بروم تا قدررتی بدست آورم آنوقت بیایم به حساب این گمراهان برسم اگر خدا بخواهد دیگر هر لحظه حان موسی از شهر بیرون رغت و پیاده وتنها را بیاباتن را در پیش گرفت وشب وروز رفت تا به نزدیک شهر مدین رسید د م در و ازه مدین چاه آبی که مرد م ازآن  آب بر می داشتند وگوسفندان خود را آب می دادند وآنروز که موسی به نجا رسید ودختران شعیب هم برا ی آب دادن گوسفندان خود آمده بودند وشبانان دیگر سنگرا برسر چاه گذاسته ورفته بودند و دختران نمی توانستند سنگ رابردارند ومدتیانده بودند وحال خود را به موسی گفتند که ای بنده خدا اگر می توانی به ما کمک کن خدا تر اکمک گند موسی سنک را بر داشتودر آب  دادن گوسفندانشان به ایشان کمک کرد  وآنها رفتند وموسی سر وصورت

    خود را شست آبی نوشید وخسته وکوفته همان جا نسست ..

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    www.ravi1386.blogfa.com

مقدمه شنا خت ومعرفت چهارده معصوم (ع) امری واجب وضروری است وهیچ عذروبهانه ای در ترک این امرپذیرفته نیست وهرکسی که بدون معرفت و شناخت امام ازدنیا برود مرگ او همانند مرگ زمان جاهلیت و مرگ گمراهان و کافران ومنافقان می باشند(اصول کافی 1ص180) دیگاه و شناخت شیعیان نسبت به چهارده معصوم (ع) بر دو نوع است: یک عده از شیعیان هستند که قائل به پیامبری حضرت محمد (ص) و عصمت حضرت زهرا (ع) و ...

مقدمه حضرت‌ موسی‌ (ع‌) یکی‌ از پیامبران‌ «اولوالعزم‌» و صاحب‌ شریعت‌ مستقل‌می‌باشد که‌ در زمان‌ سلطنت‌ یکی‌ از فراعنه ی‌ مصر به‌ نام‌ «مفتاح، فرزند رامسس‌ دوّم‌، در حدود 1350 قبل میلاد مسیح‌ به‌ پیامبری‌ مبعوث‌ گردید. داستان ‌بعثت‌ حضرت‌ موسی‌ (ع‌) و کیفیت‌ تبلیغ‌ و چگونگی‌ دعوت‌ آن‌ حضرت‌، از پرماجراترین‌ حوادثی‌ است‌ که‌ در تاریخ‌ بشریت‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ و قرآن‌ کریم ‌نیز در ...

مقدمه: سخن گفتن درباره حضرت مهدی (عج)، به نفس کشیدن می ماند که گرچه مکرّر است، امّا برای ادامه حیات ضروری است. درباره زندگانی و غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام، کتاب های بسیاری نوشته شده که مشتمل بر هزاران مجلّد است. با اینهمه ناگفته های فراوانی باقی مانده است که بیان و تبیین آنها، تحقیقاتی گسترده تر و تألیفاتی افزون تر می طلبد. علاوه بر اینها، تبلیغاتی اساسی و پیگیر بایسته ...

ایمان: اولین خصوصیت یک ورزشکار مسلمان، ایمان و تقوای اوست. نیرومند بودن به تنهایی از نظر اسلام ارزشی ندارد. آن چه معیار ارزش است، تقوا است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: "انّ اکرمکم عندالله اتقیلکم؛ گرامی ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست." البته انسان پرهیزکار و با ایمان، هر چه قوی تر و نیرومندتر باشد، بهتر است، اما قوی بودن به تنهایی کافی نبوده و ملاک ارزش نخواهد ...

مسلمان ایمان: اولین خصوصیت یک ورزشکار مسلمان، ایمان و تقوای اوست. نیرومند بودن به تنهایی از نظر اسلام ارزشی ندارد. ایمان: اولین خصوصیت یک ورزشکار مسلمان، ایمان و تقوای اوست. نیرومند بودن به تنهایی از نظر اسلام ارزشی ندارد. آن چه معیار ارزش است، تقوا است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: "انّ اکرمکم عندالله اتقیلکم؛ گرامی ترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست." البته انسان ...

مقدمه افزایش امکانات مادی ، کاهش زمان کار روزانه ، افزایش تعطیلات هفتگی و سالانه ، پیدایش سالهایی در دوران جوانی که فرد با فقدان و یا کمی مسئولیت روبروست و در مجموع توجه بشر به زمان فراغت به عنوان بخشی جدی از دوران زندگی ، این پدیده را در جایگاهی قرار داده است که بی توجهی به آن علاوه بر ایجاد ضایعات و آسیب های اجتماعی ، موجبات نارضایتی جامعه را نیز فراهم خواهد نمود . افزایش ...

دکتر محمد مصدق(1345-1261) نخست‌وزير دولت مردمي ايران و يکي از رهبران جنبش ملي‌کردن صنعت نفت بود. او که از دانشگاه نوشاتل سوييس در رشته‌ي حقوق درجه‌ي دکترا گرفته بود، توانست بر حق بودن مردم ايران را در موضوع نفت در دادگاه لاهه ثابت کند. اما کودتايي ک

ظهور زرتشت در فضائی که کاهنان، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خدای نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه ...

فرزند آقا سيد اسماعيل موسوي معروف به حاج ميرآقا خشکنابي در سال 1325 هجري قمري (شهريور ماه 1286 هجري شمسي) در بازارچه ميرزا نصراله تبريز واقع در چاي کنار چشم به جهان گشود . در سال 1328 هجري قمري که تبريز آبستن حوادث خونين وقايع مشروطيت بود پدرش او

نیاز به دین بحث اصول عقاید را با طرح سوالی شروع می کنیم : آیا انسان به دین نیاز دارد؟ قبل از پاسخ این سوال ، لازم است ابتدا نیازهای انسان را ذکر کنیم . هر انسانی سه نوع نیاز دارد:1 نیاز شخصی 2 نیاز اجتماعی 3 نیاز عالی نیاز شخصی ، مثل نیاز به غذا، پوشاک ، مسکن ، همسر. نیاز اجتماعی ، اموری است که انسان چون در جامعه زندگی می کند به آنها نیاز دارد. مانند قانون ، مقرّرات و رهبر. نیاز ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول