شاهنامه با نام «جان و خرد» آغاز میشود، آغازی بیمانند در ادبیات ایران. کتابی سراسر داد و دانایی! واژهها همه دانههای داناییاند. شاهنامه یا خداینامک، داستان پهلوانیها، پیمانداریها، مهربانیها، مداراییها نیز هست. در این روایت کممانند ادبیات جهان، خرد و عشق چنان در هم آمیخته است که گویی جهان فردوسی ، آمیزهیی از عشق و داناییست. این فرهنگنامه با ستایش مردم و خرد میآغازد و با برچیده شدن بساط خرد و اندیشه به پایانی تلخ میرسد. سراسر داستان خرد است و درآویختن و درآمیختن آن با بیخردی. عشق است و کین. با خدایانی برآمده از جان مردمان، همه مهر و مدارا و شادی و شادمانی میآغازد و با بر سر کار آمدن خدایی کینهکش و شمشیر به کف و کف بر دهان به سرانجام شوم خود میرسد.
با برافراشتن پرچم قیام کاوه و کیان بر ستم و بیداد، نخستین داستان شاهنامه رقم میخورد و با دریده شدن درفش کاوه و به خاک افتادن کیانیان به دست عمر و تازیان، آخرین داستان به سرانجام میرسد. اما خون پهلوانان، دلآوران، شاهان، ایرانیان و انیران، همچنان در رگهای من میدود. سیاوش و سهراب، در میدانهای کار و زندهگی من حضور دارند. کیکاوس هزارههاست که بر تخت ایران نشسته است! اسفندیار همچنان برای دین و قدرت میجنگد. شاهنامه چونان رودی در تاریخ این سرزمین جاریست. شاهنامه چونان خون در رگهای هر ایرانی میدود.
بخش مهمی از این کتاب، دانشنامه و فرهنگ پهلوانیست. پهلوانی نه تنها یک منش و روش، بل یک دستگاه نگرش به هستی و فرهنگ و اخلاق ایرانیان در سدههای تاریخیست. در این راستا، بر آنام تا در بخشی از این سلسله نوشتار، نگاهی بیندازم به دانش پهلوانی و پهلوانان ایرانی. و میگشایم این عشقنامهی بزرگ جهان را با نامهی پهلوانی.
نامهی پهلوان
کلمه «پهلو» معنای فراخنگری و مدارایی داشته است. این واژه از خشت و خشتره به معنای آمیزش و مهرورزی و همبستهگی آمده و خشتر در فارسی باستان، شاه و پهلوانیست که شهر و کشور و جهان را با مهر و مدارا میآراید. از همین واژهی خشت که بنیان خانه است، و خشت به معنی نی که در دست پادشاهان بر سنگنگارهها دیده میشود، میتوان پی برد که پهلوان، شاهِ جهانآراست:
نشسته بر آن بارهی خسروی بپوشیده آن جوشن پهلوی (گرشاسبنامه)
کلمهی پارت نیز از همین کلمه گرفته شده است و پهلو، پرتوه، پهله و پارت از یکجا آمده است و اشکانیان که همان پارتهایند، نامشان از اشک گرفته شده و اشک و خشت و عشق از یک ریشه و همه معنای مدارا و مهر و همبستهگی دارند. پس پهلوانی کیش مدارا و مهر بوده است:
تبه کردی آن پهلوی کیش را چرا ننگریدی پس و پیش را (اسدی)
در یشتها و به ویژه یشت نهم و دوازدهم و سیزدهم و نوزدهم که در زمان هخامنشیان و اشکانیان نوشته شده، از پهلوانان ایران یاد شده است.
کتاب یادگار زریر، داستانهای دورهی ساسانی چون بهرام چوبین، کارنامهی اردشیر بابکان، سکسیکین، پیکار، مزدکنامه، التاج، دینکرد، بندهشن، اردایویرافنامه، مینوی خرد و آییننامهها نیز داستانهای پهلوانان ایرانی در آن روزگار را باز میگویند.