دانلود تحقیق نقدی بر اندیشه های مارکس و نیچه

Word 109 KB 20471 22
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۰,۱۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۷,۵۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سده¬ی نوزدهم می¬افکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفه¬ی روشنگری اروپا و اندیشه¬ی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایده¬های رادیکال دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هسته¬ی دیالکتیکی فلسفه¬ی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایده¬آلیسم آن پرداخت.
    در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» می¬فهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالوده¬ها¬ی فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن می¬پردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود درباره¬ی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا" جهان را گوناگون تفسیر کرده¬اند، اما موضوع بر سر تغییر آن است».
    به این ترتیب، مارکس تدریجا" از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعه¬شناسی روی¬آورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشه-ی سوسیالیست¬هایی چون «سن¬سیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزه¬های خود درباره¬ی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید. در حالی که «ماتریالیسم دیالکتیک» به نظریه¬ی فلسفی مادیت گیتی، رابطه¬ی میان ماده و آگاهی و جنبش و تکامل در جهان می¬پردازد، موضوع «ماتریالیسم تاریخی» بررسی رابطه¬ی میان هستی و آگاهی اجتماعی، قوانین و نیروهای تکامل جامعه و به این اعتبار، نوعی فلسفه¬ی اجتماعی است.
    در آنچه که به بحث عدالت مربوط می¬شود، باید یادآور شد که مارکس در آثار خود بطور مشخص به تبیین این مفهوم نپرداخته است. چرا که وی در آموزه¬های خود، صرفا" در پی نشان دادن ضرورت تقسیم عادلانه¬ی نعمات مادی نیست و چنین چیزی را «سوسیالیسم مبتذل» می¬داند. مارکس با آموزه¬های خود می¬خواهد تاریخ تکامل نیروهای مولده را به عنوان روندی قانونمند که فرجام قهری آن پیروزی کمونیسم است نشان دهد. با این حال نادرست نیست اگر بگوییم که کل آموزه¬های وی در نقد اقتصادسیاسی سرمایه¬داری و برای نیل به آرمانشهر کمونیستی، ناظر بر اندیشه¬ی کانونی عدالت اجتماعی است. برای موجه کردن این ادعا، لازم است نگاهی به وضعیت اجتماعی اقتصادی عصر مارکس و نیز آرای وی بیفکنیم.
    در اروپای سده¬های هجدهم و نوزدهم، در نتیجه¬ی یکسری عوامل گوناگون و با تأثیرات متقابل، جمعیت بطور شتابانی رشد یافت. این عامل که خود از یکسو پیش¬شرط «انقلاب صنعتی» بود، از دیگرسو به بیکاری توده¬ی عظیمی از فرودستان فاقد ابزار تولید منجر گردید. مکانیزه شدن کشاورزی، بیکاری در میان دهقانان را دامن می¬زد و آنان را ناچار می¬ساخت در جستجوی کار به شهرها روی¬آورند. شتاب افزایش تعداد جستجوگران کار در شهرها، بسیار بیشتر از تعداد شاغلینی بود که صنایع در حال گسترش جذب می¬کردند. در نتیجه¬ی این روند، به تعبیر فریدریش انگلس «ارتش ذخیره¬ی صنعتی» بوجود آمد و رقابت شدیدی در میان آن برای کسب محل اشتغال درگرفت. این رقابت برای صاحبان ابزار تولید و سرمایه¬داران فرصت مغتنمی بود تا دستمزد کارگران را به پایین¬ترین سطح ممکن تنزل دهند و تولید را از طریق تحمیل تا ۱۶ ساعت کار در روز به کارگران شتاب بخشند. این وضعیت وخیم با عامل دیگری نیز تشدید می¬شد: بسیاری از پیشه¬وران و صنعتکاران کوچک شهرها، توانایی رقابت با کارخانه¬ها و صنایع بزرگ را از دست داده بودند و پس از ورشکستگی به سپاه عظیم بیکاران می¬پیوستند و به گفته¬ی مارکس «پرولتاریزه» می¬شدند. افزون بر آن، در کارخانه¬های بزرگ، ماشین¬ها تدریجا" جای انسان¬ها را می¬گرفتند و این عامل نیز به سپاه بیکاران و ارتش ذخیره¬ی صنعتی می¬افزود. فقر و تنگدستی ناشی از چنین وضعیتی، به نکبت، گرسنگی، بیماری¬های جسمی و آسیب¬های روحی فزاینده¬ای در میان کارگران و خانواده¬های آنان منجر گردیده بود.
    رشد جنبش کارگری در چنین شرایطی، نتیجه¬ی منطقی نقد عملی پیامدهای سرمایه¬داری بود و بطور همزمان نظریه¬های ضدسرمایه¬داری اعم از ایده¬های اصلاح¬طلبانه و یا انقلابی آن را پدید آورد. گرایش¬های انسانگرایانه و انتقادی لیبرال در آغاز نقش مهمی در این راستا داشتند. «ریکاردو»، «اوئن» و «جان استیوارت میل» در انگلستان، «سن¬سیمون»، «بلان»، «بابوف»، «فوریه» و «بلانکی» در فرانسه، «وایتلینگ»، «اشتیرنر» و «لاسال» در آلمان، تحلیل¬های سنجشگرانه¬ای در مورد سرمایه¬داری ارائه دادند و راهبردهایی برای چگونگی رهایی طبقه¬ی کارگر و رفتن به سوی آرمانشهرهای سوسیالیستی یا کمونیستی ترسیم نمودند. مارکس و انگلس فرزندان چنین زمانه¬ای بودند و ضمن نقد آرای نامبردگان، بخش¬هایی از آموزه¬های آنان را اخذ کردند و با پروردن آنها، نظریه¬های خود را عرضه نمودند.
    ماتریالیسم مارکس، نه آموزه¬ای معطوف به ذات واقعیت، بلکه در درجه¬ی نخست دریافت ویژه¬ای از مناسبات میان اندیشه و هستی¬اجتماعی است. مطابق آن، ایده¬ها و از جمله ایده¬های فلسفی، وابسته به عوامل اجتماعی و اقتصادی هستند و آنها را بازمی¬تابند. پذیرش این امر که فلسفه، حقوق، اخلاق، زیبایی¬شناسی، تئولوژی و غیره، صرفا" روبنایی برای زیربنای اجتماعی اقتصادی هستند، شاخص ماتریالیسم تاریخی است. به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی، تأثیر آغازین ایده¬ها را منکر می¬شود و آنها را به عوامل مادی مشروط می¬سازد. مارکس اندیشه¬ای را که وابستگی ایده¬ها به پیش¬شرط¬های مادی را نمی¬پذیرد، آگاهی کاذب یا «ایدئولوژی» می¬نامد. مطابق نظر مارکس، این آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی او را متعین می¬سازد، بلکه آگاهی انسان تحت جبر هستی اجتماعی قرار دارد. این مناسبات وابستگی، با مناسبات میان روبنا و زیربنا در کل جامعه منطبق است. تعیین کننده، زیربنای اقتصادی جامعه یعنی نیروهای مولده¬ و مناسبات تولیدی است و روبنای سیاسی و نظری و همچنین ارزشها و هنجارها، صرفا" توجیهات ایدئولوژیک و تضمین¬های حقوقی برای زیربنای اقتصادی و مآلا" طبقه¬ی حاکم هستند. به این ترتیب، برای مارکس اندیشه¬ی فلسفی نیز، به بخشی از ایدئولوژی روبنایی تبدیل می¬گردد و همین امر، علت رویگردانی وی از فلسفه بطور فی¬نفسه و رویکرد او به دانش¬هایی چون اقتصادسیاسی و جامعه¬شناسی را توضیح می-دهد. مارکس و انگلس در یکی از آثار مشترک خود تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» در نقد واقعیت¬گریزی پیروان هگل تصریح می¬کنند که: آنان مدعی¬اند که اصطلاح درست برای فعالیت خود را یافته¬اند و آن پیکار علیه بیهوده¬گویی است. اما فراموش می¬کنند که خود نیز در مقابله با این بیهوده¬گویی، کاری جز بیهوده¬گویی نمی¬کنند و پیکار با بیهوده¬گویی¬های این جهان، هرگز به معنی پیکار با جهان واقعا" موجود نیست. به ذهن هیچ¬یک از این فیلسوفان خطور نکرده است که از رابطه¬ی میان فلسفه¬ی آلمانی و واقعیت آلمان، و از رابطه¬ی میان نقد آنان و پیرامون مادی¬شان بپرسد.

رشد جنبش کارگري در چنين شرايطي، نتيجه¬ي منطقي نقد عملي پيامدهاي سرمايه¬داري بود و بطور همزمان نظريه¬هاي ضدسرمايه¬داري اعم از ايده¬هاي اصلاح¬طلبانه و يا انقلابي آن را پديد آورد. گرايش¬هاي انسانگرايانه و انتقادي ليبرال در آغاز نقش مهمي در اين راستا دا

تأملی کوتاه درباره فلسفه وجودی عمدتاً فلسفه معاصر غربی را به دوجریان کلان تحلیلی تجربی واروپایی قاره ای تقسیم می کنند . شاید به گزاف نگفته باشیم که بعد از مارکسیسم اگزسیتانیالیزم بیشترین تأثیررا درغرب داشته است . بنیان گذاراین مکتب سورن گرکگورعارف بزرگ دانمارکی است که برای اولین بارخودرا به عنوان فیلسوف وجودی معرفی کرد ! اگرچه اگزسیتانیالیزم به عنوان یک مفهوم ونگرش بیشتروجود ...

پس از قتل قائم مقام فراهانی حاج میرزا آقاسی که خود با دسیسه چند نفر دیگر جزء عاملین قتل آن سید بزرگوار بودند به جانشینی قائم مقام برگزیده شد. میرزا آقاسی در مقابل سیاستهای روسی و انگلیس کاملا تسلیم بود ولی مردی درویش سبک، خرافاتی و بسیار موذی و مکار بود و در ایام نخست وزیری نامبرده از ایران هیچ چیز باقی نماند و تمام زحمات قائم مقام فراهانی را نیز بباد داد. وی از سال 1835 تا 1848 ...

کلیات تحقیق 1 طرح مسأله تجدد یا مدرنیته ، موضوعی است که اندیشه و عمل انسان را ، در سرتاسر جهان در سده‌های اخیر به خود مشغول داشته است . بنابر این ، موضوعی با این حد از اهمیت ، قطعاً نمی‌تواند از بررسی و نقد برکنار باشد . بر این اساس ، از نیمه دوم قرن نوزدهم و در طی قرن بیستم ، نقد مدرنیته جوهره اندیشه سیاسی را تشکیل داده است . اندیشه‌ها ، اصول و مبانی مدرنیته از همه سو به نقد ...

با توجه به تحولاتي که در عرصه معماري در خصوصاً قرن اخير صورت گرفته است ابهامات از چگونگي ابراز احساسات مخاطبين، در دو زمان اوايل و اواخر قرن، در بين عموم مشاهده مي شود. نگاههاي اوليه از غني و ثبات شگردهاي بوجود آمده در بنيان معماري اصيل و مردمي بس

بررسی نظریات ارنست گلنر: برای بررسی زون پنجم و در نهایت توضیح تئوریک و فلسفی نظریات خود، ارنست گلنرفصلهای آخری کتاب ناسیونالیسم خود را اختصاص به توضیح دو مفهوم، دو جریان فکری و پروسه ی اجتماعی داده است. این دو جریان عبارتند از: احساس و خرد، ریشه ها و خرد و یا به بیان سیاسی و تئوریک قومیت و ملیت (فرهنگ و تمدن). این مفاهیم در نوشته های خیلی از فیلسوف ها و متفکرین علوم اجتماعی دیگر ...

اين نوشته بحث‌اي است درباره‌ي خشونت و ايمان. بحث‌اي ديالکتيک که در آن حداقل نظر من در ميانه‌ي راه تصحيح شده است: در يکي از پست‌هاي پيشين‌ام چنين چيزي را نوشته بودم: "چيزي نمانده تا لحظه‌اي که از تلاش کم‌فايده‌ي عيسي مسيح 2005 سال گذشته ب

از جمله مفاهیم پراهمیت در فلسفه سیاسى، مفهوم «مشروعیت» است که علاوه بر گرانمایگى تئوریک و مفهومى که پاسخ پرسش مهمى چون چرایى الزام قدرت سیاسى و التزام آن را بر عهده خویش گرفته است؛ از حیث تأثیرگذارى بر دیگر مفاهیم نیز پر ارج و اهمیت‏است. در این نوشتار تأثیرگذارى مشروعیت در یکى از مفاهیم مهم دیگر،یعنى «مشارکت‏سیاسى» مدنظر قرار گرفته است و در این طریق، تلاش در تبیین این نکته بوده ...

پيشينه ها، عوامل و شرايط انقلاب انقلاب چيست ؟ ما از روند انقلابي چه معنايي را در نظر مي گيريم ؟ در معناييي که اين اصطلاح را به کار مي بريم ، انقلاب عبارت از عصيان جمعي ناگهاني و شديدي است که قصد آن واژگوني قدرت يا رژيمي و دگرگوني وضعيت معيني است .

زندگينامه مارکس مارکس در پنجم ماه مه 1818 در تري ير شهري باستاني و کليسايي در منطقه راين آلمان متولد شده پدر و ماردش از اخلاف خاخامهاي يهودي بودند نام خانوادگي او مردخايي بوده است و پيش از مارکس مارکوسن پدر مارکس هاينريش در سال 1817 براي مصون ماندن

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول