دانلود مقاله سلامتی تن و روان

Word 1 MB 29589 443
مشخص نشده مشخص نشده روانپزشکی - روانشناسی - علوم تربیتی
قیمت قدیم:۵۷,۳۰۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدّمه
    آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است.
    انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند.
    کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم.
    لازم به ذکر است که در این کتاب، سعى شده است تا حتى الامکان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد که از هرگونه کجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.
    بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است.
    همچنین، سعى شده است تا جایى که در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن کتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم و حتى الامکان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ کنیم; چرا که مطالب کتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و کمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف.
    از این رو، توصیه مىشود کتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلکه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تکرار بخوانیم و سرانجام به پیاده کردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.
    فصل نخست : شناخت انسان
    انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.
    تن:
    وجه مادى انسان است که عین حیات نیست.
    امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
    بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم.
    درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.
    نفس:
    مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.
    روان:
    گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است.
    بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:
    مقام اوّل:
    مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست:
    (لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی
    م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
    ، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.
    مقام دوم:
    مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.
    مقام سوم:
    مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.
    فصل دوم: شناخت نفس و روان
    1 نفس و شئون آن
    نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود:
    نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.
    نبات:
    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى.
    حیوان:
    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.
    انسان:
    عبارت است از:
    مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى.
    (= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود که نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىکند:
    نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى که رسیدن به نفس ناطقه است و با کمک عقل، امکانپذیر است.
    شئون نفس عبارتند از:
    اوّل:
    شئونى که از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد که همان حواس پنجگانه هستند.
    دوم:
    شئونى که از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، که همان وهم و خیال است.
    (وهم، احساسى است که در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.) 
    سوم:
    عقل، که قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.
    قواى پنجگانه:
    عبارتند از:
    حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، که با آنها، درک محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند.
    همچنین، اعتقاد دارند که یک حسّ مشترک هم هست که عبارت است از ادراکى که محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است.
    البته حسّ مشترک، حسّ ششم نیست، بلکه یک طبیعت مشترک میان حواس پنجگانه است و ادراک حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است که شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىکند.
    خلاصه این که، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترک نامند.
    وهم و خیال:
    از محسوسات است و باعث درک معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىکند.
    در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.
    عقل:
    مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد.
    اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشکلآفرین خواهند بود.
    خلاصه مطلب این که نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود که همان نفس حیوانى است در حالى که اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند.
    این مراتب نفس را حرکت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىکند و باعث ایجاد ادراک مىشود که ادراک، یک حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یک حالت تصویرگیرى به وجود مىآید.
    بنابراین:
    نفس، جوهرى است که در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل کلّ، مىتواند کمال یابد.
    همان طور که ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یک نوار، فیلمبردارى مىکند، اما مادام که در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعکاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل کلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.
     
    انواع نفس
    نفس امّاره:
    یکى از جنبههایى که در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است.
    این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، که (انّ النّفس لامّاره بالسّوء).
    ]بىگمان، نفس به بدى امر مىکند.
    [ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىکند.
    خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىکند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد.
    نفس امّاره، پایگاه شیطان است.
    نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد; همچون آب شور که هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود.
    دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستکو به دریاها نگیرد کم و کاستهفت دریا را در آشامه هنوزکم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شکل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، که صنم اکبر است، انجام مىدهد.
    کسى که مالک نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید که:
    اللّهم أعوذبک من الشّرک الخفىّ.
    النّفس هى الصّنم الأکبر.
    أعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک.
    و همین است که گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند:
    إلهى لا تکلنى إلى نفسى طرفه عین أبداً.
    البته گفتیم که دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است.
    اما حقیقت این است که اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش کوتاه مىشود:
    گر شود دشمن درونى نیستباکى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد که پروردگارا:
    بازخر ما را از این نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسید 
    نفس مطمئنّه:
    اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاک شود و در پناه عقل کلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود که به تعبیر قرآن کریم:
    (یا أیّتها النّفس المطمئنّه إرجعى إلى ربّک راضیّه ً مرضیّه ً) 
    که نفس، تحت فرمان عقل کلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.
    2 منِ اصلى
    منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است که جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است که نشأت گرفته از روح است.
    منِ انسان، یعنى خودِ انسان که هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است.
    بنابراین، من، حد و زمان و مکان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست.
    من، توسط تن و حواس عمل مىکند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.
    براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند که با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود.
    امّا دقت کنیم که من، مرکزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلکه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد.
    خلاصه این که مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است.
    ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است که آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم; ضمن این که هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم که این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد.
    اما، ما به غلط گمان مىکنیم که در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى که ما آن را در نزد خود ابداع کردهایم.
    نتیجه این که من، در موطن هر یک از شئونات و ادراکات (شنیدن، دیدن و ...) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن.
    یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ... .
    این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست.
    از طرفى گفتیم که من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است.
    نتیجه این که، من از یک طرف مىبیند و مىشنود و ... از یک طرف، تجلّى ذات حق است.
    بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، که بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ... .
    اگر در این امر خیلى دقت کنیم، متوجه مىشویم که معنى این حدیث که:
    «بنده من مىرسد به جایى که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و... .»
    یعنى چه.
    و متوجه مىشویم که اگر یکى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناک باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه.
    و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم که این جهان و این انسان، هستانى هستند که هستى آنها از اوست.
    کاشکى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىکه یکى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریک الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مبارکه رهنمود مىشود که:
    (سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق) 
    به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است.
    آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟!و جان کلام این که، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىکنیم (که این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم.
    بنابراین، همه ادراکها از درون است و در من.
    اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را کمرنگ؟ زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع کثرت است و ما نیز خود در وضعیت کثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت کثرات، مشغول کردن، ما را از عالم غیب که حالت وحدت است دور مىکند و این در حالى است که عالم کثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است.
    (خدا)باید بدانیم که بهترین دریچه ارتباط با حق، من است نه غیر آن و سیر در غیر و کثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا.
    بنابراین، باید مواظب باشیم که آینه غیر نشویم، بلکه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم.
    چرا که عالم کثرات از سنخ ما نیست، در حالى که عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است.
    از طرفى، من انسان، به هر چه توجه کند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد.
    مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه کند، با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه کند، الهى مىشود.
    هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه کنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود.
    توجه داشته باشیم که موقع خواب، که تعلق من به تن کمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشکى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن کم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود.
    در آن دنیا نیز منِ انسان است که زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.
    اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد.
    اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى کرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود.
    عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ.
    هر کس با آن چیزى است که آن را دوست دارد.
    یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه.
    اگر کسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىکند.
    در حالى که در توجه به خدا مىفرماید:
    ( یحبّهم ویحبّونه) 
    خدا آنان را دوست مىدارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند.
    اگر انسانى، به خدا توجه کند، و این توجه را افزون کند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا که انسان از آن لحاظ که هست، همه هستى را اشغال کرده و همه عالم از ملک تا ملکوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىکند که به آن توجه دارد.
    توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد که انسان به جایى برسد که خدا مىفرماید:
    «بنده من به جایى مىرسد که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ... .»
    و در این حال، انسان خدا نمىشود، بلکه خدا در انسان تجلّى پیدا مىکند.
    در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه.
    در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىکند.
    البته، این اتصال هست و محال است که قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا که خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است که ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را کم نکنیم.
    بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىکند:
    گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نکته به رمز گویمت تا دانىهر چیز که اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است که دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود.
    حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود.
    طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى که مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه کنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است.
    اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم، و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست.
    (اَمْ تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إنْ هُم إلاّ کالأنعام بل هم یأضلّ سبی) 
    یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟! آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.
    گر ز صندوقى به صندوقى روداو سمائى نیست، صندوقى بودذوق آزادى ندارد جانشانهست صندوق صور میدانشانمنِ اصلى، هر چه دریافت کند، عین روشنى است:
    عاقلى گر خاک گیرد، زر شود و حتى:
    جهل آید پیش او، دانش شود.
    در منِ اصلى، در پناه نور و حق بسر مىبریم; در پناه نور و حق مىبینیم; در پناه نور و حق ارتباط برقرار مىکنیم; و سرانجام، بینش ما، در پناه نور و حق است و با روح و عصاره زندگى مرتبط مىشویم; با معانى و باطن امور برخورد مىکنیم، نه با نمودهاى سطحى و ظاهرى.
    منِ اصلى، چشمهاى زاینده است در جان ما و کوثر است، دریاست، همه چیز است و اتصال به همه بىنهایتها.
    انسان فارغ از قالبها، که به چیزى شدن، چیزى بودن و چیزى داشتن نمىاندیشد، داراى حالات و کیفیات روحى و روانى خاصى است که براى خود اوست و نمىخواهد آنها را به نمایش بگذارد و او براى خودش، کافى است (که صاحب دل بداند آنچه حال است) و او، چیزى عمیق و زنده و متحرک و پرمعنا در خود مىیابد که متصل به همه بىنهایتهاست و او را از متعلقات خارجى، بىنیاز مىکند و در نتیجه، او، بیرون را متهم نمىکند، احساس تهى بودن نمىکند; چرا که وجودش از بىنهایت پر است.
    نتیجه مهم حاکم شدن منِ اصلى این است که مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار در انسان به وجود مىآید; چرا که من اصلى، به هدف عالى حیات، که بىنهایت است (=خدا)، مىاندیشد; همان که کمال مطلق است و به این کمال مطلق عشق مىورزد.
    بنابراین، به عشق هم مىرسد و در عشق، ایثار را مىآموزد، که ایثار چیزى جز از دست دادن منِ مجازى نیست.
    البته، نتایج ثانوى بسیارى دیگر در این مثلثِ کمال، عشق و ایثار، عاید انسان مىشود; من جمله، در توجه به کمال مطلق، بینش صحیح پیدا مىکند و در توجه به کمال مطلق، حلاوت جان خود را که حلاوت اصلى است مىیابد و سرانجام، در حرکت به سوى کمال و با مرکب عشق، بینش صحیح مىیابد; زیرا در حرکت به سوى کمال با مرکب عشق، زشتى و بدى نیست، و بینش او، اصلاح مىشود (خویش را تعدیل کن، عشق و نظر) و همه چیز را در عین زیبایى مىبیند و سرانجام، در مراتب بالاى این راه، به یقین مىرسد که یقین، خود، در مراتب بالاتر علت و ایجاد است که عالیترین مرتبه آن، ظهور اراده خدا در انسان است.
    (در قسمت بندگى و یقین، اشاراتى بیشتر به این مطالب خواهیم کرد.) 
    3 منِ مجازى
    در صفحههاى قبل، منِ اصلى را شرح دادیم و در این قسمت، به من مجازى مىپردازیم.
    لازم به ذکر است که خواستهاى منطقى تن و نفس، که در پناه شرع و عقل و منطقند، جایز و صحیح هستند و تأمین آنها، خواست خداست و براى زندگى ما و براى رسیدن به منِ اصلى، توجه به آنها، بسیار مطلوب است.
    آنچه خواستهاى غیر منطقى و غیر عقلى، تن و نفس است، در چارچوب منِ مجازى، و مذموم است.
    من مجازى، ساختمانى موهوم است که در نفس خود ساختهایم، و این ساختار، بر اساس توهّمات و افکار مجازى ماست.
    منِ مجازى، از یک طرف، رابطه ذهن را با اعماق وجود ما (= منِ اصلى)، قطع مىکند و از طرفى دیگر، مانند یک نوار است که تنها ویژگى ضبط و انعکاس دارد و آنچه مىخواهد، براى سوداگرى، پُز و نمایش مىخواهد.
    همچو جوى است او نه آبى مىخوردآب از او بر آب خواران مىرسدآب در جو، زان نمىگیرد قرارز آنکه آن جو، نیست تشنه و آبخواروجود خود را چون جوى آب، حمل کننده آب مىکند، اما خود از آن آب بهره نمىیابد; مىخواهد، اما براى صِرفِ داشتن، براىپُز دادن، و سرانجام چون ویترین عرضه شده، و «چون بیاید مشترى، خویش برفروخت» و اگر مشترى نیاید، برافروخته مىشود.
    واقعاً، زیانى بزرگ است که انسان، از درون ببرد و اسیر توهّمات بیرونى شود، و از طرفى، به ظرفیتها و استعدادهاى درونى خود، خیانت کند و از طرف دیگر، خود را به یک کارخانه بدل کند که بدلى خرهایى نظیر خودش را در این سوداگرى، خواهان است.
    او، در این وضعیت، أداى انسانیت را درمىآورد، در حالى که از گوهر اصلى انسانى خود غافل است; اداى محبّت را درمىآورد، ودر حالى که از عشق حقیقى، بىخبر است.
    این حالتِ من مجازى، یک وضعیت مىگیرد و مشکل و پوچى را براى او به وجود مىآورد که براى این وضعیت، رنج و عذابى شدید را نیز متحمل مىشود و مشکل این جاست که هر چه را در منِ مجازى دریافت کنیم، منِ مجازى آن را از جنس خود مىکند; یعنى آن را مجازى مىکند:
    «ناقص ار زر برد، خاکستر شود.»
    و یا «جهل شد، علمى که در ناقص رود.»
    روشنایى به مزاق منِ مجازى، خوش نمىآید.
    او خفاشگونه است; از نور بیزار است.
    لیک اغلب هوشها در افتکارهمچو خفاشند و ظلمت دوستداراما نتیجه این وضعیت، بسیار مهلکتر است و آن این که مجبوریم خود را در کرى و منگى و ماتى و کورى فرو بریم، تا این سرمایه هیچ و پوچ را حفظ کنیم و پوچ را به حساب هستى واقعى بگذاریم و خواب را به حساب بیدارى و ظلمت را به حساب روشنایى.
    خویشتن را کور مىکردى و ماتتا نیندیشى ز خواب و واقعاتتا دمى از هوشیارى وارهىننگت خمر و بنگ بر خود مىنهىمىگریزى از خودى در بىخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىهمان طور که در منِ اصلى، مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار، حاکم مىشود، در منِ مجازى مثلث مخرّب شهوات (= میلها و تعلقات)، قیاسها (= چون و چرا، تعبیر و تفسیر) و کینه قرار دارد.
    و این سه یعنى شهوات، قیاسها و کینهها به صورت سه عامل مرتبط و اصلى عمل مىکنند و سیکل معیوبى را به وجود مىآورند و زندانى معذّب براى انسان پدید مىآورند و حجاب یا کلافى سردرگم، به دور منِ اصلى مىکشند و همه نابسامانیهاى ما را در پى دارند.
    این پدیده (من مجازى و نفسانیات) عاریتى و عارضى و بیگانه است و علت دستور به توبه نیز همین عاریتى و عارضى بودن نفسانیات است و چون «خوى بد در ذات تو عاریتى است» در نتیجه:
    آن بد عاریتى باشد که اوآرد اقرار و شود او توبهجو 
    1 شهوات
    شهوات، همه میلها (= خواستنها و تعلقات) است که مربوط به منِ مجازى و نفسانیاتند.
    و اینها چون یک حرکت برونگرا هستند، ذهن انسان را از منِ راستین دور مىکنند، و این، غفلتى تأسفبار است.
    البته، واضح است که خواستنها و تعلقاتى که در حد منطقى و شرعى براى تن و نفس، و در چارچوب بندگى مورد نیازند، معقول و پسندیدهاند و بىتوجهى به آنها مذموم است.
    منظور ما از شهوات، زیادهخواهىهایى است که با منطق و عقل و شرع، هماهنگى ندارند و ما را از من اصلى و هدف اعلاى حیات دور مىکند و خلاصه، منظور خواستههاى مجازى هستند.
    شهوات یا میلهاى غیر خدایى حالت خوردن آب شور را دارند، هر چه بیشتر بیاشامیم، عطش ما را بیشتر مىکنند; ضمن این که این شهوات، حلاوتى موقتى دارند، اما حلاوت جان ما نیستند، بلکه سرمایههاى موقتى و سراب مانند هستند.
    خفته باشى بر لب جو خشک لبمیدوى سوى سراب اندر طلبزین حجاب این تشنگان کفپرستزاب صافى او فتاده دوردستویسه و معشوق هم در جان تو استوین برونىها همه آفات تو استدر من مجازى، به دنبال هیچ و پوچ مىرویم، و نتیجهاش معلوم است:
    لا شیئى بر لا شیئى عاشق شده استهیچ نى مر هیچ نى را ره زده استو آن وقت همه نابسامانیها شروع مىشوند.
    نه ز جان یک چشم جوشان مىشودنه بدن از سبز پوشان مىشودنه صداى بانگ مشتاقى در اونه صفاى جرعه آبى در اوو در وضعیت بدى قرار مىگیریم; از یک سو، اگر خواستههاى مجازى را تحقق نبخشیدیم، احساس پوچى و ملامت و نقص و کمبود مىکنیم (و خود را خلع سلاح و بدبخت مىدانیم) و نتیجه این امر، همان کینههاست که رأس دیگر مثلث و نتیجه حاکم شدن منِ مجازى و خواستههاى مجازى است.
    و از سوى دیگر اگر به خواستههاى مجازى، در منِ مجازى برسیم، کبر و غرور و سرمستى مجازى به ما دست مىدهد.
    بنابراین، زندگى ما مىشود نوسانى بین این دو، و در حقیقت به روى دو سکهاى مىافتیم که هر دو طرفش پوچ است; چرا که پاى جان و منِ اصلى و هدف اعلاى حیات در میان نیست.
    چون گرسنه مىشوى سگ مىشوىتند و بد پیوند و بد رگ مىشوىچون شدى تو سیر مردار مىشوىبى خبر بىپا چو دیوار مىشوىپس دمى مردار و دیگر دم سگىچون کنى در راه شیران خوش تکى؟بنابراین، نتیجه این احوال، یعنى خواستههاى مجازى، براى من مجازى مشکلات زیر خواهد بود:
    1 حرص:
    مادام که به دنبال خواستههاى مجازى، براى منِ مجازى هستیم.
    2 هراس:
    هر وقت به آن خواستههاى مجازى برسیم، هراس نگهدارى آنها ما را رنج مىدهد.
    3 غم:
    نگرانى از دست دادن آن خواستههاى مجازى.
    نتیجه این که، خواستههاى نفس، خواستههاى مجازى است; قوتِ اصلى ما نیست، جان ما را سیراب نمىکند و گونهاى سراب است.
    قوتِ اصلى بشر نور خدا استقوت حیوانى مر او را ناسزا استلیک از علت در این افتاد دلکه خورد او روز و شب از آب و گلقوت اصلى را فراموش کرده استروى در قوت مرض آورده استنوش را بگذاشته، سم خورده استقوتِ علت، همچو چوبش کرده است 
    2 قیاسها
    در این وضعیت، چون و چرا و تعبیرها و تفسیرها و مقایسههایى است که ابزار آن، وهم و خیال یا فکرى است که در منِ مجازى شکل گرفته; یعنى فکر مجازى.
    در این حال، انسان در تصورات ذهنى به سر مىبرد و تصورات ذهنى را با صورتها و ظواهر مرتبط مىکند و به چون و چرا مىپردازد و بعد نتیجهگیرى مىکند و عجیب است که از تصورات ذهنى خود، تصویر بیرونى مىسازد، اما نتیجه این دو پوچى، حقیقى است و آن هم هلاکت اوست.
    براى روشن شدن مطلب، مثالى مىزنیم:
    در جنگلى، شیرى بود که خود را سلطان جنگل مىپنداشت (پندار، وهم، خیال و غرور) و حیوانات جنگل را طعمه مىکرد، تا نوبت به خرگوش رسید.
    خرگوش با توسل به قیاسهاى شیر، نقشهاى کشید و به شیر گفت:
    «شیر دیگرى آمده و مىگوید من سلطان جنگل هستم، با او چه کنیم؟» شیر از خرگوش پرسید:
    «آن شیر دوم کجاست؟» خرگوش گفت:
    «در فلان چاه مسکن دارد.»
    شیر و خرگوش، بر سر چاه رفتند.
    شیر در آب نگاه کرد، تصویر خود را دید (تصویر منِ مجازى را دید، نه تصویر حقیقى خود را) و بر آن پرید (منِ مجازى و تصویر من مجازى که هر دو پوچ بودند) و نتیجهاش هلاکت شیر (نتیجه حقیقى از آن دو پوچى) بود که در چاه افتاد و خفه شد.
    وانگهى از خود قیاساتى کنىمر خیال محض را ذاتى کنىشیر خود را دید در چه وزغلوخویش را نشناخت آندم از عدوعکس خود را او عدوى خویش دیدلا جرم بر خویش شمشیر کشیدبنابراین، مثل حالت خواستن، که منِ مجازى و خواستههاى مجازى آن مطرحند و دنبال آن خواستهاى مجازى، اثرات حقیقىاش، یعنى مشکلات و رنجها به وجود مىآیند، در قیاسها نیز منِ مجازى و تصویرش، که آن هم مجازى است، حاصل مىشود، اما نتیجه نهایىاش، مشکلات و رنجهاى ما خواهد بود.
    البته در این جا نیز قیاسهایى که بر مبناى عقل و منطق باشند، مطلوبند و عیبى ندارند، بلکه منظور ما، قیاسهایى است که اساس آنها، نفسانیات و منِ مجازى است.
    خلاصه بحث این که، در وضعیت قیاسهاى مجازى و در منِ مجازى، به حقیقت امر نرسیدهایم و در تاریکى هستیم، در حالى که در منِ راستین، عین علم، عین دیدن، عین شنیدن و عین یقین هستیم.
    آن حقیقت که بود عین عیانهیچ تأویلى نگنجد در میانجانشناسان از عددها فارغاندغرقه دریاى بى چوناند و چندجان شو و از راه جان، جان را شناسیار بینش شو، نه فرزند قیاسجان چه باشد با خبر از خیر و شر؟شاد از احسان و گریزان از ضرر؟گفتیم که در منِ راستین، رسیدن به کمال و عشق و ایثار مطرح است.

     

  • فهرست

    سلامتى تن و روان

    دکتر محمود بهشتى، استاد دانشگاه

    مقدّمه

    فصل نخست : شناخت انسان

    تن:

    نفس:

    روان:

    مقام اوّل:

    مقام دوم:

    مقام سوم:

    فصل دوم: شناخت نفس و روان

    1 نفس و شئون آن

    نبات:

    حیوان:

    انسان:

    اوّل:

    دوم:

    سوم:

    قواى پنجگانه:

    وهم و خیال:

    عقل:

    انواع نفس

    نفس امّاره:

    نفس مطمئنّه:

    2 منِ اصلى

    3 منِ مجازى

    1 شهوات

    1 حرص:

    2 هراس:

    3 غم:

    2 قیاسها

    3 کینهها

    داستانى درباره منِ مجازى و منِ اصلى

    4 عوارض زندگى در منِ مجازى

    1 اضطراب

    2 تعلّق خاطر

    ثانیاً:

    ثالثاً:

    3 بینش غلط

    4 تنوّعطلبى

    5 یأس

    6 افسردگى

    7 ترس

    8 تضاد و تشتّت خاطر

    9 رذایل اخلاقى

    5 غرایز

    6 فطرت

    فطرت و رابطه هستى با خدا

    1 خصوصیت این نزول، نزول به تجلّى است:

    ]به او مىگویند:

    حکایت سرپاتک هندى

    7 عقل

    1 عقل نظرى:

    2 عقل کلّى:

    جزئى:

    کُلّى:

    فصل سوم : بهداشت و سلامتى

    1 آشنایى با بهداشت و سلامتى

    2 بهداشت خانواده

    اوّل مشاوره

    مقدّمه

    ژن و کروموزوم چیست؟

    بیماریهاى ژنتیک

    جهش یا موتاسیون چیست؟

    ناهنجاریهاى مادرزادى

    مشاوره ژنتیک

    1) ازدواج فامیلى

    2) ازدواج زوجین غیر فامیل

    3) اقدامات پیش از آبستنى

    4) بررسیهاى زمان آبستنى

    5 بررسیهاى موقع تولد

    موارد مطالعه کروموزومى

    موارد بررسیهاى کروموزومى

    سن والدین

    عقب ماندگى ذهنى

    عقبماندگى ذهنى چیست؟

    سطوح عقبماندگى

    1. خفیف:

    2. متوسط:

    3. شدید:

    4. عمیق:

    ملاکهاى رشد طبیعى

    دوم ازدواج

    شرایط پیش از ازدواج

    1 تفاهم و اشتراک نظر

    2 علاقه و محبّت

    3 پرهیز از ازدواجهاى تحمیلى

    4 هماهنگى بینش

    5 اختلاف سنّى

    6 برخورد با مسائل آینده زندگى

    7 مسائل اقتصادى

    8 مسائل خانوادگى و محیطى

    9 جهیزیه و مهریه

    10 مراسم عقد و عروسى

    سوم روابط خانواده

    ارزشها

    2 محبّت

    3 گذشت

    ثانیاً:

    ثالثاً:

    نتیجه

    چند توصیه براى حفظ عشق و محبت در محیط خانه و خانواده

    چهارم کودک

    1 محیط خانواده

    2 رفتار و یادگیرى

    3 ارتباط والدین با کودک

    محبت والدین

    انتظارهاى والدین

    ارج نهادن به شخصیت کودک

    4 محیط نامتعادل در خانواده

    نبودن الگوى خوب والدین براى فرزند

    مشکلات رفتارى والدین با یکدیگر

    هماهنگ نبودن والدین در ارتباط با کودک

    مشکلات رفتارى والدین با کودک

    5 شخصیت عصبى

    عکس العمل اوّل:

    هماهنگىسه نوع واکنش در عکس العمل اوّل داریم:

    عکس العمل دوم:

    نتیجه این موضعگیریها

    مشکل اوّل:

    مشکل دوم:

    نتیجه کلّى

    3 بهداشت و سلامتى بدن:

    اوّل تغذیه

    آداب و احکام غذا خوردن

    چربىها

    مواد قندى

    پروتئینها

    پروتئینهاى حیوانى:

    پروتئینهاى گیاهى:

    ویتامینها

    ویتامین a

    ویتامین d

    ویتامین c

    ویتامین b

    مواد معدنى

    کلسیم

    فسفر

    آهن

    روى

    فلوئور

    یُد

    مس

    دوم بهداشت و پیشگیرى

    1 پاکیزگى

    2 بهداشت دهان و دندان

    پلاک دندانى:

    پیشگیرى از پوسیدگى دندان:

    مسواک کردن دندانها:

    بوى دهان:

    3 بهداشت آب و هوا

    بهداشت آب

    بیماریهاى ناشى از کمبود املاح در آب

    گواتروکرتینیسم:

    بیماریهاى عروقى، قلبى و مغزى:

    پوسیدگى دندان:

    بیماریهاى ناشى از افزایش املاح در آب

    نوزاد کبود:

    فلئوروزیس دندان:

    مسمومیت با فلزات:

    سختى آب

    بیماریهایى که توسط آب منتقل مىشوند

    بهداشت هوا

    اثرات آلودگى هوا بر سلامتى

    4 سیگار و اعتیاد

    قهوه و چاى

    5 پیشگیرى از بیماریها

    چاقى

    بیماریهاى قلبى و عروقى

    سرطانها

    سوم ورزش

    نرمش:

    استقامت

    تشخیص میزان ضربان هنگام تمرینها

    توجه:

    انعطافپذیرى

    قدرت

    زمان و دفعات تمرین

    حرکات کششى و گرمکننده

    4 بهداشت و سلامتى روان:

    اوّل مقدّمه و تعریف

    دوم نشانههاى هشداردهنده بیماریهاى روانى

    سوم بیماریهاى روانى

    بیماریهاى اصلى یا پسیکوزها

    1 کنارهگیرى

    2 تجزیه و انفکاک

    3 اختلالات پارانوئیدى و هزیان

    4 ناهنجاریهاى ادراکى

    نوروزها

    اختلالات شخصیتى

    بیماریهاى روانى دوران کودکى

    بیماریهاى دوران سالمند

    بیماریهاى روان تنى

    مشکلات قبلى:

    فشار خون:

    سرطانها:

    سردرد:

    حساسیت و آسم:

    اختلالات گوارشى:

    فصل چهارم : مسائل زندگى

    1 خانواده

    2 ارتباط با دیگران و هستى

    آیا در هستى بدى وجود دارد؟

    توجه دقیق به افراد

    توجه دقیق به خود

    توجه افراد به ما

    تکلیف ما چیست؟

    3 مال و رزق

    انواع رزق:

    ب رزق جان

    4 غم و شادى

    5 آزمایشهاى دنیایى

    مقدّرات پروردگار

    شرور

    6 شغل

    انتخاب شغل

    شغل; به عنوان یک تکلیف

    مشغله زیاد

    علاقهمندى به کار

    تقسیم کار روزانه

    بازنشستگى

    ابعاد مختلف زندگى

    راه و رسم مشخص زندگى

    بینش صحیح و چشم حقبین

    تکلیف الهى

    در بندگى به چه چیزى مىرسیم؟

    فصل پنجم : موانع رشد کمال

    مقدّمه

    1 هواى نفس

    2 تعلّقات

    نتایج زیانبار تعلّقات

    1 ارتباط وهمى:

    2 حرص و هراس:

    3 غم:

    4 عشق مجازى:

    5 نداشتن آخرت:

    3 وهم و خیال

    وهم

    خیال الهى

    4 سوء ظن و بددلى

    5 مدح و ستایش

    6 عُجب

    آفات عجب

    درمان عجب

    7 کِبر و تکبّر

    درمان کبر

    تواضع

    8 ذلّت و حقارت

    9 حبّ جاه و خودپسندى

    عوارض حبّ جاه

    درمان حبّ جاه

    10 آمال و آرزوها

    12 حسد

    13 سستى در عمل

    14 دروغ

    دروغ در گفتار:

    دروغ در عمل:

    دروغ در اخلاق:

    15 غیبت

    16 عیبجویى

    17 ریا

    انواع ریا

    انواع دیگر ریا

    18 حجابهاى ظلمانى

    حجاب میان انسان و خدا

    19 حجابهاى نورانى

    20 خروج از حجابها

    خلاصه راههاى خروج از حجابهاى ظلمانى

    1 غفلت از مقصد:

    2 توجه ناقص (= عبودیت ناقص):

    3 عبودیت کامل:

    فصل ششم : مراتب رسیدن به کمال و حقیقت

    مقدّمه

    1 مرتبه طلب

    مراتب طلب

    دوام طلب

    موانع طلب

    نشانههاى طلب

    مجاهدت در راه طلب

    کمک گرفتن از علم و صبر در راه طلب

    2 مرتبه بیدارى

    چگونه بیدارى را جایگزین غفلت کنیم؟

    تبدیل خودمحورى به خدامحورى

    پیمودن راه با نور بیدارى

    ابن الوقت بودن

    مرکب راه

    نتایج بیدارى

    1 توجه به کمال خداوندى:

    2 شوق رسیدن به کمال:

    3 حضور قلب:

    3 مرتبه تزکیه نفس

    پاکیزگى ظاهر:

    پاکیزگى جوارح و اندام:

    پاکیزگى دل:

    پاکیزگى سرّ دل:

    عبودیّت

    مراحل سیر بندگى در قرآن کریم

    یقین

    مرتبه اوّل:

    مرتبه دوم:

    مرتبه سوم:

    ایمان و تقوا

    اخلاص

    اخلاص در گفتار

    اخلاص در پندار

    اخلاص در عمل

    اخلاص در عبودیّت

    نیّت

    حُسن خلق

    نتیجه حسن خلق

    صبر

    رضا

    مرتبه اوّل:

    مرتبه دوم:

    مرتبه سوم:

    شکر

    شکر با نیّت:

    شکر با زبان:

    شکر در عمل:

    قناعت

    توکّل

    زهد

    خوف و رجا

    کلام و سکوت

    ترک تکلّف

    رعایت حقوق دیگران

    تکلیف الهى

    ابزار چیست؟

    ابزار ناپسند

    تکلیف چیست؟

    4 تحوّل احوال

    حالات قلب

    حکومت قلب محجوب

    حکومت قلب تطهیر یافته

    حضور قلب

    تشتّت خاطر:

    تعلّق خاطر:

    رسیدن به حضور قلب

    دریافتها از جانب پروردگار و تجلّى انوار

    نتیجه دریافتها و تجلى انوار

    برخورددارى از حیات طیّبه

    چگونه به حیات طیّبه مىتوان رسید؟

    واردات قلبى

    واردات قلبى از نوع کشف صورى

    اسماى حُسنا

    اسم نور

    اسم بصیر

    اسم علیم

    اسم جمیل

    اسم ربّ

    5 مرتبه عشق

    تعریف عشق

    انواع عشق

    عشق به غیر خدا

    تحصیل عشق

    دریافت عشق

    حال و مقام

    نشانههاى عشق حقیقى

    6 مرتبه حیرت

    7 مرتبه فنا

    فصل هفتم : معنویات

    1 توحید

    سفرهاى انسان

    اوّل سفر از خلق به حق:

    دوم سفر از حق به سوى حق:

    سوم سفر از حق به سوى خلق:

    توحید در ذات:

    توحید در صفات:

    توحید در افعال:

    توحید در عبادت:

    چند نکته

    شرک در ذات خدا:

    شرک در صفات خدا:

    شرک در افعال خدا:

    شرک در عبادت:

    2 دانش

    علم حصولى:

    علم حضورى:

    تعریف علم:

    علم مذموم:

    علم نافع:

    نتیجهگیرى

    3 قرآن

    4 مذهب

    5 تسبیح، دعا و فکر

    تسبیح:

    بندگى:

    ذکر:

    آداب دعا:

    6 نماز

    آثار نماز

    ذکر الله الاکبر

    سجده

    سوز و اشک

    9 خلوت، تهجّد و سحرخیزى

    خلوت عام:

    خلوت خاص:

    تهجّد:

    نماز شب:

    10 - مطالعه و مراقبه

     

کلمات کلیدی: تن - روان - سلامتی تن و روان

تسليم در برابر خداوند، احترام به حقوق انسانها و آمادگي براي خدمات اجتماعي، ارزشهاي والاي تربيتي هستند که مي‌توانند در فلسفه آموزش و پرورش قرار گيرند. دانش‌آموزان در مدارس کشور بايد توانائي پايبندي به اصول انسانيت، درک آزادي و صبوري، احترام به حقوق د

کلید واژه ها : پیشرفت تحصیلی، رغبت، هدایت تحصیلی ، سلامت جسمانی , سلامت روانی , دانش آموز مقدمه : یکی از برنامه های راهنمایی و مشاوره در مدرسه، هدایت تحصیلی است. هدایت تحصیلی یک جریان منظم است، که هدف خاصی را دنبال می کند و ابتدا و انتهای مشخصی ندارد. از طریق هدایت تحصیلی به فرد کمک می شود تا خود را بشناسد، با خصوصیات رشته های مختلف و نیازهای جامعه آشنا گردد، رشته مناسبی را ...

روان‌شناسان پيرو مکتب گشتالت که بر ساير روان‌شناسان و کارشناسان تعليم و تربيت نفوذ دارند، بر اين نکته تأکيد مي‌کنند که هر فردي در محيط خود به‌صورت يک کل عمل مي‌کند و بنابر اين رفتاري هماهنگ با محيط خود دارد. هال و ليندسي احساس روان‌شناسان پيرو مکتب

نتایج قانونمند روانستار شده استیون- تی- بویس -پیشگفتار پیدایش مهندسی بافت به عنوان یک رشته تحصیلی دانشگاهی و صنعت جهانی فرصت های بی نظیری را در جهت یافتن روشهای نوین و معالجه برای درمان بیماری های مادرزائی یا اکتسابی بوجود آورده است. مهندسی بافت شامل مباحثی نظیر ترکیبات نوین سلولها، بیومواد غیر سلولی، داروها، فراورده های ژنی، یا ژنهایی می باشد که قابل طراحی تشخیص و ساخت بوده و ...

مقدمه انجام تمرین بدنی مستلزم کار موثر دستگاه عصبی است که در واقع ارسال کننده پیام های لازم به عضلات است تمرینات مرتب ورزشی بدون تردید موجب بهبود کار سیستم عصبی و هماهنگی لازم بین اعصاب و عضلات خواهد شد . ورزش می تواند از فشارهای روانی و ناراحتی های روحی بکاهد ورزش راهی مناسب جهت مقابله با افسردگی است . بالا رفتن میزان کارایی عضلات و کسب سرعت حرکتی مستلزم اقدام به تمرینات مرتب ...

خلاصه انسان با توجه به پیچیدگی‌ها و دشواری‌های زندگی جهت رسیدن به رشد و پیشرفت در جنبه‌های گوناگون می‌‌بایست از توانایی لازم و کافی جهت مقابله با موقعیتهای دشوار زندگی و همچنین فراهم نمودن شرایط مناسب به منظور پیشرفت همه جانبه برخوردار باشد. بنابراین افراد موفق، تکامل یافته و دارای سلامت روانی کسانی هستند که توانایی و مهارت کافی را در برخورد با شرایط گوناگون زندگی دارند و همواره ...

هدف از تحقيق حاضر مقايسه سلامت روان در بين دانش آموزان دختر سال اول دبيرستان پرورشگاهي و داراي خانواده شهرستان رشت است که جامعه آماري مشخص شده عبارتند از دانش آموزان دختر اول دبيرستان شهررشت است که از بين 2761 نفر که کل جامعه آماري دانش آموزان دراي

دانشگاه علوم پزشکي بقيه‌ا … (عج) اهداف مقاله 1- آشنايي فراگيران به اثرات مثبت جسمي و روحي رواني ورزش. 2- جدي گرفتن امر ورزش و تحرک به گونه‌اي که افراد ورزش را جزئي از کارهاي روزانه خود بدانند. 3- تاثير به نگرش و عملکرد فراگيران

روانشناسي وورزش مقدمه : امروزه شا هد روشد و تحول در جهان ورزش هستيم از جمله جا به جا شدن رکورد ها در رشته ها ي مختلف ورزشي خود شا هد ي بر اين امر است و با گسترش حرفه أي گري در ورزش برنامه ريزان و دست اندرکاران د نياي ورزش به دنبال آن هست

دنياي شگفت‌ و شيرين کودکان، با همه لطافت‌ها و زيبايي‌ها، شکننده و آسيب‌پذير است. براي ورود به اين سرزمين تُرد و شکننده، نيازمند شناخت و آشنايي دقيق و همه سونگرانه‌ايم. شناخت عواطف، خواسته‌ها ، نگراني‌ها و ترس‌هاي اين دوره ما را به ارتباطي واقع

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول