دانلود مقاله آداب و رسوم خراسان

Word 195 KB 30100 49
مشخص نشده مشخص نشده جغرافیا - زمین شناسی - شهرشناسی - جهانگردی
قیمت قدیم:۱۴,۸۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۱۰,۰۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • آداب و رسوم خراسان

     

    چهارشنبه سوری

    نوروز

    آبستنی و زایمان

    ختنه‌سوران

    عروسی

    مرگ و عزا

    شب چله

     

    چهارشنبه سورى

    بخت‌گشائی

    شب چهارشنبهٔ آخر سال، یکى از شب‌هاى بسیار دلپذیر و شیرین ایرانى است. در این شب مردم شادى‌ها مى‌کنند و مجالس سور و سرور برپا مى‌سازند و آداب و مراسم مخصوصى انجام مى‌دهند که از هر جهت دل‌انگیز و زیبا است. این آداب و مراسم در هر نقطه و در هر شهرى رنگى مخصوص به خود مى‌گیرد و مطابق ذوق و سلیقهٔ اهالى هر محل به‌طرز خاصى اجراء مى‌گردد. در این شب در تمام شهرها و دهات، ایرانیان آتش مى‌افروزند و با خواندن اشعار شیرین و گرفتن فال و انجام مراسم دیگر نحوست و بدبختى و پلیدى را از خود دور مى‌سازند و در عوض خوشبختى و تندرستى و طالع نیک براى خود آرزو مى‌کنند. از آنجا که آتش از قدیم‌الایام در نزد ایرانیان مقدس و مظهر فروغ یزدان بوده، ایرانیان معتقد هستند که قبل از تحویل سال باید آتش افروخت و زشتى و پلیدى‌هاى سال کهنه را سوزانید و مسکن خود را از نحوست پاک نمود. اما در باب اینکه چرا ایرانیان شب چهارشنبه را براى این‌کار انتخاب کرده‌اند، روایات مختلفى هست، ولى آنچه در خراسان بیشتر مشهور مى‌باشد و تقریباً اکثر خراسانى‌ها به آن معتقد هستند این است که مختار سردار معروف عرب وقتى از زندان خلاصى یافت و به خونخواهى شهداى کربلا قیام کرد براى اینکه موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و برکفار بتازد دستور داد که شیعیان بر بالاى بام خانهٔ خود آتش روشن کنند و این شب مصادف بود با شب چهارشنبهٔ آخر سال و از آن به بعد مرسوم شد که ایرانیان مراسم آتش‌افروزى را در شب چهارشنبهٔ آخر سال اجراء کنند.

     به عقیدهٔ استاد پور داود افتادن این آتش‌آفروزى به شب چهارشنبهٔ آخر سال علت دیگرى داشته است. وى در این‌باره مى‌نویسد: ”آتش‌افروزى ایرانیان در پیشانى نوروز از آئین دیرین است و همهٔ جشن‌هاى باستانى با آتش که فروغ ایزدى است پیشباز مى‌شود... شک نیست که افتادن این آتش‌افروزى به شب آخرین چهارشنبهٔ سال پس از اسلام است. چه ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند، هر یک از دوازده ماه نزد آنان بى‌کم و بیش سى روز بود و هر روز به نام یکى از ایزدان خوانده مى‌شد، چون هرمزد روز بهمن روز اردیبهشت روز و جز اینها. روز چهارشنبه یا یوم‌الاربعاء نزد عرب‌ها روز شوم و نحسى است جا حظ در المحاسن و الاضداد (چاپ مصر ۱۳۵۰ ص ۲۷۷) آورده: ”والاربعاء یوم ضنک و نحس“. شعر منوچهرى گویاى همین روز تنگى و سختى و شومى است:    

    چهارشنبه که روز بلا است باده بخور        بسا تکین مى‌خور تا به عافیت گذرد

    این است که ایرانیان آئین آتش‌افروزى پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه انداختند تا پیش‌آمد سال نو از آسیب روز پلیدى چون، چهارشنبه برکنار ماند. (استاد پور داود، اناهیتا، به کوشش مرتضى گرجی، از انتشارات امیرکبیر سال ۱۳۴۳ ص ۷۳ و ۷۴).     

    آداب چهارشنبه سورى بر دو قسم است:یکى آداب عمومى که همه در آن شرکت مى‌کنند و مهم‌ترین آنها آتش افروزى در شب مزبور مى‌باشد و دیگر آداب خصوصى که مخصوص زن‌ها است و مردها حق شرکت در آن‌را ندارند.         

    اول مراسم عمومى خراسانى‌ها در شب چهارشنبه سورى نزدیک عروب آفتاب هفت بوته (یا سه بوته) آتش در وسط کوچه و یا در صحن حیاط گذاشته و به اصطلاح خودشان ”بته روشن مى‌کنند“ سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روى بوته‌هاى آتش مى‌پرند و براى دفع پلیدى‌ها این شعر را مى‌خوانند:                                   زردى ما از تو    سرخى تو از ما

               

    زن‌هائى که بچهٔ کوچک و شیرخوار دارند، بچه‌هاى قنداقى را در بغل گرفته شادى‌کنان و قهقه‌زنان آنها را از روى آتش رد مى‌کنند. در دهات اطراف خراسان در موقع پریدن از روى آتش مى‌گویند:           

                                        آلا٭ بدر بلا بدر            دزد حیز از دها٭ بدر

     ”آلا“ یعنى آل‌ها و آل، زنى است بسایر لاغر و قد بلند و سرخ‌روى که بینى‌ او از گل و کار او دزدیدن جگر زائوها است (از عقاید کلثوم ننه).           

    ٭ (deha) یعنى ده‌ها.   

    پس از آن آتش را مى‌گذارند تا آخر بسوزد زیرا خاموش کردن آتش و فوت کردن به آن‌را بد مى‌دانند. وقتى آتش تا آخر سوخت و خاکستر شد یکى از اعضاء خانواده خاکستر آن را برمى‌دارد مى‌برد سر چهار راه مى‌ریزد تا باد ببرد.٭ این مراسم تقریباً در تمام ایران با مختصر تفاوتى اجراء مى‌شود و تفاوت آن بیشتر در شعرى است که موقع پریدن از روى آتش خوانده مى‌شود. پس از مراسم آتش‌افروزى براى دفع قضا و بلا مقدارى ذغال (که علامت سیاه‌بختى است) و اندکى نمک (که علامت شورچشمى است) و یک سکهٔ ده‌شاهى (کوچک‌ترین سکهٔ رایج کشور علامت تنگ‌دستی) در کوزهٔ سفالینى که قبلاً براى این کار تهیه کرده‌اند انداخته و هر یک از افراد خانواده یک‌بار کوزه را دور سر مى‌چرخاند و نفر آخرى آن کوزه را به بالاى بام مى‌برد و از آنجا به میان کوچه پرتاب کرده مى‌گوید:

    ”درد و بِلایِ خَنَهْ رَهْ رِخْتُمْ به تویِ کوچه٭“ و به این طریق سیاه‌بختى و شورچشمى و تنگ‌دستى را از خانهٔ خود دور مى‌سازند.            

     بعضى از خانواده‌ها عقیده دارند که خاکستر این آتش را باید یک دختر نابالغ جمع کند و سر چهارراه بریزد سپس به در منزل آمده و در بزند. اهل خانه از او مى‌پرسند: کیه؟ جواب مى‌دهد: منم، مى‌پرسند: از کجا مى‌آئی؟ مى‌گوید: از عروسی. مى‌پرسند: چه آورده‌ای؟ جواب مى‌دهد: تندرستی! و به این طریق عقیده دارند که پلیدى‌ها را دور کرده و در عوض شادى و تندرستى براى خود فراهم کرده‌اند. ٭ dardo belây xana ra rextom be tuye kuča = درد و بلاى خانه را ریختم توى کوچه. وقتى مراسم شکستن کوزه پایان یافت اهل خانه دور هم جمع مى‌شوند و شادى مى‌کنند و آجیل و شیرینى مى‌خورن. این آجیل که به آجیل چهارشنبه سورى یا آجیل بى‌نمک موسوم است تشکیل مى‌شود از انجیر و کشمش و خرما و توت خشکه و فندق و پسته و بادام خام و امثال آنها و معتقد هستند که خوردن آجیل بى‌نمک در شب چهارشنبهٔ آخر سال شگون دارد.  

    خراسانى‌ها در شب چهارشنبهٔ آخر سال آنچه کوزهٔ کهنه در خانه دارند مى‌شکنند و به‌جاى آن کوزهٔ نو مى‌خرند و نیز براى تکمیل عیش و سرور خود در صورت داشتن استطاعت چهار رنگ پلو درست مى‌کنند که عبارت است از:   

    ”رشته‌پلو عدس‌پو زرشک‌پلو ماش‌پلو“ و مقدارى از آن‌را براى اقوام نزدیک خود مانند دختر و نوه و عروس که در خانهٔ دیگرى مسکن داشته باشند مى‌فرستند.    

    دوم مراسم خصوصى در این شب مراسم دیگرى هم اجراء مى‌شود که خصوصى است و به‌وسیلهٔ زن‌ها انجام مى‌گردد و مردان حق شرکت در آن‌را ندارند. مراسم خصوصى زن‌ها بیشتر مربوط به گرفتن حاجت و بخت‌گشائى دختران و رفع درد و بلا است.            

    اگر خانواده‌ای، مریض و ناخوش داشته باشد یکى از زن‌هاى آن خانواده اول شب، چادر رخت‌خوابى به‌سر مى‌کند و به نیت شفاى مریض یک ملاقه (چنانکه خوانندگان مى‌دانند این لغت در اصل عربى و صحیح آن ”ملعقه“ است) به‌دست مى‌گیرد و به در خانهٔ همسایه مى‌رود و بدون آنکه کلمه‌اى صحبت کند چهار مرتبه با ملاقه به در مى‌کوبد. صاحبخانه ملاقهٔ او را مى‌گیرد و مقدارى خوراکى توى آن ریخته براى آن زن مى‌آورد. آن زن خوراکى‌ها را به منزل مى‌برد و به مریض مى‌خوراند و معتقد است که مریض بدین وسیله شفا خواهد یافت.      

    ممکن است صاحبخانه به‌جاى خوراکى مقدارى برنج و حبوبات خام توى ملاقهٔ آن زن بریزد در این‌صورت آن زن از برنج و حبوبات خام دیگرى که به‌دست آورده غذائى مى‌پزد و به مریض مى‌خوراند.        

    در صورتى‌که صاحبخانه خود مریض باشد یا سفرى داشته باشد از دادن خوراکى به آن زن خوددارى مى‌کند و با گفتن عباراتى از قبیل ”ناخوش داریم“ یا ”سفرى داریم“ جواب رد به او مى‌دهد زیرا معتقد است که دادن خوراکى به ”ملاقه زن“ براى ناخوش یا سفر کردهٔ او نحوست دارد و موجب خطر است.

    دیگر از آدابى که در شب چهارشنبه سورى در خراسان مرسوم است، فالگوش ایستادن زنان در سر چهارراه و فال گرفتن آنها به حال اجتماع در اتاق است. رسم اول که براى حل مشکلات تقریباً در تمام ایران با اندکى تغییر و تفاوت معمول مى‌باشد، به این طریق انجام مى‌گیرد که زن‌ها یکى دو ساعت از شب گذشته چادر به‌سر کرده سر یک چهارراهى مى‌روند و کلیدى زیر پاى خود مى‌گذارند و کنار یک دیوار رو به قبله مى‌نشینند و گوش به گفتگوى عابرین مى‌دهند. اگر حرف خوب بشنوند مشکل آنها حل خواهد شد و به مراد خود خواهند رسید و اگر حرف بد بشنوند مشکل آنها حل نخواهد شد و به مراد خود نخواهند رسید.    

    اما فال گرفتن در اتاق که تقریباً اختصاص به خراسان دارد به این طریق انجام مى‌گردد که در شب چهارشنبهٔ آخر سال زنان محله در اتاقى جمع شده کوزه‌اى در وسط اتاق مى‌گذارند. بعد هر یک نیت کرده چیزى مانند انگشتر و انگشتوانه و امثال آنها در کوزه مى‌اندازند. صاحب‌ِ خانه کوزه را در تنور مى‌گذارد و سر تنور را مى‌پوشاند.           

    صبح زود زن‌ها مجدداً در همان اتاق جمع مى‌شوند. آنگاه صاحبخانه کوزه را به اتاق مى‌آورد و دختر نابالغى را بر سر کوزه مى‌نشاند. آن‌وقت هر یک از زن‌ها به نوبت یک ”چاربیتو“٭ مى‌خواند و بلافاصله دختر دست در میان کوزه مى‌برد و یکى از اشیاء درون کوزه را بیرون مى‌آورد. هر چهار بیتوئى که قبل از درآوردن شیئى به‌وسیلهٔ یکى از زنان خوانده شده است جواب نیت صاحب همان شیئى است، به این طریق دختر نابالغ تمام اشیاء کوزه را یک‌یک بیرون مى‌آرود و جواب نیت هر یک از زن‌ها از روى شعرى که قبلاً خوانده شده است معلوم مى‌گردد.

    آبستنى و زایمان

    ختران خراسانى مانند سایر دختران جهان وقتى به خانهٔ شوهر مى‌روند (خصوصاً در طبقهٔ سوم و متوسط جامعه) با کمال بى‌صبرى منتظر هستند که هرچه زودتر باردار شوند. هرگاه مدت از ازدواج آنها بگذرد و متوجه گردند که خود یا شوهر آنها عقیم هستند و از داشتن فرزند محروم خواهند بود سخت مضطرب مى‌شوند و در صدد علاج برمى‌آیند. زنان فهمیده و تحصیل کرده به پزشک متخصص مراجعه مى‌کنند و لیکن زنان بى‌سواد و امل و قدیمى متوسل به جادو و جَنبل و اعمال خرافى مى‌گردند و براى باردار شدن به یکى از طرق زیر عمل مى‌کنند:     

    ۱. پوست ختنهٔ اطفال را گرما گرم مى‌بلعند.      

    ۲. آجیل مشکل‌گشا نذر مى‌کنند.           

    ۳. هروقت زائوئى به حمام برود با او به حمام مى‌روند و از آبى که به سر زائو ریخته باشند چند مشت به سر و سینه و شکم خود مى‌ریزند.          

    ۴. به دباغ‌خانه مى‌روند و سه بار از روى تغار دباغى مى‌پرند و در نوبت سوم چند قطره از محلول آب آهک درون تغار مى‌خورند.            

    ۵. جگر گوسفند نابالغ آسمان ندیده را زیر پاى خود مى‌سوزانند.  

    ۶. سه یا چهار دانه نخود خام را در پارچهٔ نازکى مى‌پیچند و شب موقع خوابیدن در دهانهٔ... خود مى‌گذارند و عقیده دارند که اگر تا صبح نخودها ”نیش بزند“ به زودى باردار خواهند شد.         

    ۷. از مجلس روضه‌خوانى یک استکان یا یک قاشق پنهانى به‌عنوان گرو برمى‌دارند و نذر مى‌کنند که اگر بچه‌دار شدند شش استکان یا شش قاشق به‌جاى آن بخرند و به مجلس روضه‌خوانى رد کنند.  

    ۸. نذر مى‌کنند که اگر صاحب اولاد شوند سه تا هفت سال موى سر فرزند خود را کوتاه نکنند و پس از پایان این مدت، هم‌وزن موى سر فرزند خود طلا یا نقره بخرند و به نزدیک‌ترین امامزاده تقدیم کنند.

    ۹. روز پنج‌شنبه به نیت داشتن فرزند روزه مى‌گیرند و یا ”دهن روزه“ بالاى گنبد امامزادهٔ شهر مى‌روند و چند ساقه علف از لاى آجرهاى روى گنبد مى‌کَنَند. اول غروب علف‌ها را دم مى‌کنند و با آن روزهٔ خود را باز مى‌کنند و همان شب به نیت باردار شدن با شوهر خود هم‌بستر مى‌شوند.   

    ۱۰. اگر زنى ضامنش کج باشد (یعنى نحرافات رحمى Deviations uterines داشته باشد) براى حامله شدن سه روز پى‌در پى روى زمین مى‌نشیند و پاهاى خود را از دو طرف دراز مى‌کند. بعد انگشتانه‌اى میان دو پا و در محاذات زانوان خویش قرار مى‌دهد. آن‌وقت سر خود را به طرف زمین خم مى‌کند و مى‌کوشد که با دهان خود انگشتانه را از زمین بردارد. هرگاه بتواند در یکى از این سه روز موفق به برداشتن انگشتانه با دهان خود بشود حتماً حامله خواهد شد و لیکن اگر در سه روز اول موفق به برداشتن انگشتانه نشد سه روز دیگر قبل از صرف صبحانه دو عدد پیاز درسته، محکم به دو کشالهٔ ران خود مى‌بندد و با همان حال تمرین فوق را مجدداً تکرار مى‌کند و نیم ساعت بعد پیازها را ور مى‌اندازد و عقیده دارد که این بار حتماً حامله خواهد شد.            

    ۱۱. اگر هیچ‌یک از عملیات فوق مؤثر واقع نشد قدرى ”پیه‌گُرده مقصود چربى روى قلوهٔ گوسفند است“ را در ظرفى ریخته روى آتش نگاه مى‌دارند تا آب شود. بعد مقدارى پشم شتر را مى‌شویند و با کمال دقت ”تیت مى‌کنند“ یعنى صوف‌ها و موهاى ریز آن‌را از هم جدا مى‌سازند و کثافات آن‌را مى‌گیرند. آن‌وقت پشم‌ها را به‌صورت گلولهٔ کوچکى در مى‌آورند و نخى هم از وسط آن مى‌گذرانند، پس از آن سرنخ را به‌دست مى‌گیرند و گلوله ار در پیه مذاب مى‌اندازند و چند بار به راست و چپ مى‌غلتانند تا خوب به روغن پیه آغشته شود. بعد آن‌را در ظرف دیگرى در مجاورت هواى آزاد قرار مى‌دهند تا پیه منجمد شود و ذرات گلوله به‌هم بچسبد. سپس گلوله را به همان حال در دهانهٔ مهیل قرار مى‌دهند و مراقبت مى‌کنند که نخ از دهانهٔ مهیل بیرون بماند تا هنگام خارج کردن گلوله زحمتى ایجاد نگردد (گاهى گلولهٔ آغشته به روغن پیه را به‌جاى مهیل در مقصد مى‌گذارند). این عمل ار از روز چهارم قاعدگى شروع مى‌کنند و سه روز متوالى یعنى تا هفتم که مى‌خواهند به حمام بروند ادامه مى‌دهند و عقیده دارند که هر زن عقیمى به این طریق عمل کند حامله خواهد شد.

    عروسى

    به‌ عقیدهٔ خراسانى‌ها ازدواج نه تنها یک وظیفهٔ طبیعى و اجتماعى است بلکه یک وظیفهٔ دینى و مذهبى نیز هست. وقتى پسر به سن بلوغ رسید (به‌نظر عوام علامت بلوغ در نزد پسران کف کردن ادرار یا چاک خوردن غضروف نوک بینى یا دو بهر شدن (دو رگه شدن) صدا است). و خط سبز پشت لب او رنگ گرفت، پدر و مادر او موظف هستند که براى او زن بگیرند و طبق احکام قرآن و شریعت اسلام ”دامادش کنند“ وقتى هم دختر به سن بلوغ رسید باید او را به شوهر بدهند. البته هرگاه بخواهند پسر خود را داماد کنند سعى مى‌کنند که عروس آنها دخترى ”نجیب و سر به‌ راه و باهنر“ باشد و اگر بخواهند دختر خود را به شوهر بدهند دقت مى‌کنند که داماد آنها مردى ”شرابخور و کاهل‌نماز و فاسق و کفترباز“ نبوده، بلکه ”نمازخوان و نجیب و زحمت‌کش (در نظر عوام خراسانى مرد زحمت‌کش کسى است که اگر دست به پشت او بزند گرد از آن ”حرکت کند“).“ و ”پدر و مادردار“ باشد.   

    براى خواستگاری، مادر داماد و چند تن زنان جاافتاده و نسبتاً مسن که با داماد خویشى و قرابت نزدیک داشته باشند (مثلاً خاله و عمه و خواهر داماد) به‌عنوان مهمانى یا به بهانهٔ کرایه کردن اتاق و یافتن خانهٔ خالى به خانهٔ عروس مى‌روند. مادر عروس که از طرز برخورد مهمان‌ها و ”برداشت صحبت آنها“ حدس مى‌زند که براى خواستگارى آمده‌اند، دختر خود را صدا مى‌زند و مى‌گوید براى مهمان‌ها چائى و قلیان بیاورد. وقتى دختر چائى و قلیان آورد مادر داماد یا یکى از زنان همراه او دستى به سر و گردن دختر مى‌کشد و ماشاالله گویان گونه‌ها و لبان او را مى‌بوسد و به این بهانه سر و زلف او را معاینه مى‌کند ببیند گیس عاریه دارد یا موى او طبیعى است، ضمناً دهان دختر را بو مى‌کشد ببیند دهان او بو مى‌دهد یا خیر؟ بعد مادر داماد و سایرین سؤالات گوناگونى دربارهٔ هنرها و کمالات دختر، از مادر وى مى‌کنند و خصوصاً در مورد خانه‌دارى و آشپزى و خیاطى مباحث مختلفى را پیش مى‌کشند و از خود دختر هم سؤالاتى مى‌کنند ببینند تا چه حد خانه‌دار و کدبانو است.٭       

    در قدیم رسم بوده است که خواستگاران مقدارى ”سبزى خوردن“ همراه خود به خانهٔ دختر مى‌بردند و به او مى‌دادند پاک کند و ضمن دقت در طرز کار دختر نام یک‌یک سبزى‌ها را از او مى‌پرسیدند.  

    هرگاه پس از این گفتگو و تحقیق مادر داماد و سایر زن‌ها شکل و شمایل دختر را پسندیدند علناً به خانوادهٔ دختر اظهار مى‌کنند که براى خواستگارى آمده‌اند و مقصود خویش را هم با عبارت خاصى بیان مى‌کنند و مثلاً مى‌گویند: ” آمده‌ایم ببینیم پسر ما را به غلامى قبول مى‌کنید یا نه؟“ خانوادهٔ دختر نیز جواب مى‌دهند: ”البته به آقائى مى‌پذیریم قدم او به‌روى چشم ما“.     

    البته این رسم بیشتر در خانواده‌هاى عوام و قدیمى و متوسط عمل مى‌شود نه در خانواده‌هاى اعیان و امروزی: رسم خواستگارى هم در شهرها و دهات مختلف خراسان تغییر مى‌کند و گاهى به‌کلى صورت دیگرى به خود مى‌گیرد: از جمله در قاین رسم است که زنى از نزدیکان داماد به خواستگارى مى‌رود. وقتى به جلو خانهٔ دختر مى‌رسد در مى‌زند. مادر دختر از اندرون مى‌پرسد: کنه، کنه

    (kena kena=کیه‌کیه)؟ زن مى‌گوید: دِرِ وِاکُنَه، دِرِ وِاکُنَه (dar vâ kone= در باز کنید) ، بُرِ شُما حَنا مى‌ارِم (bor ŝomâ hanâ miarem= براى شما حنا آورده‌ایم). مادر دختر جواب مى‌دهد: بابا نشوه رضى (bâbâ neŝeva razi = بابا نشود راضی).، حَنایونِ شما از خود (تلفظ شود: xod) شما، دختر نِدَرِم (nedarem=نداریم)، بَرْ دخترِ ماچى بِیَردِه‌ئى (bor doxtare mâ ĉi biardeyey= براى دختر ما چه آورده‌اید)؟ زن پاسخ مى‌دهد: صدا اختَه و صد بَخْتَهْ (baxta = گوسفند نر سه ساله)، صدمَه آرد وَر رِختَهْ (sad ma ârd var rexta= صد من آرد الک کرده)، صد پلاس و صد قَه لّىِ (qali= قالی)، صد لحاف و صدنَه‌لّىِ (nali= نالی، تشک)، صد کرّه و صد اسبی، صد تِمَنْ عب بَسى (sad temane abbasi= صد تومان عباسی)! آن‌وقت مادر دختر راضى مى‌شود و مى‌گوید: بابا بشِوَه رَضِی، وَ ختَه کِه شِوَه رَضِى (vaxta ke ŝeva razi= وقت است که شود راضی)، هموصد تِمَن عَب بَسی. پس از آنکه دو عبارت کوتاه سابق‌الذکر بین خواستگاران و خانوادهٔ عروس رد و بدل شد طرفین شبى را معین کرده قرار مى‌گذارند که ”مردهای“ خانوادهٔ داماد براى ”بعله برون“ به خانهٔ دختر بروند و دربارهٔ لوازم و اثاث سر عقد و مهریه و شیربهاء٭ بحث و مذاکره کنند. بعد مى‌آیند به خانه و براى داماد شکل و شمایل و قد و قواره و چشم و ابروى دختر را توصیف مى‌کنند و مى‌گویند سفید است یا سبزه، کوتاه است یا بلند، چاق است یا لاغر، و با فشار و اصرار وادار مى‌کند که مردها هرچه زودتر براى مجلس ”بعله‌برون“ بروند و مقدمات مجلس عقد را فراهم کنند در فاصلهٔ این مدت خانوادهٔ عروس در خارج تحقیقاتى دربارهٔ شغل و مقام و شخصیت و اخلاق داماد مى‌کنند و دختر را هم پنهانى به محل کار و کسب داماد مى‌برند تا او را ببیند و در صورتى‌که نقصى در وضع داماد مشاهده نکنند در شب ”بعله‌برون“ موافقت خود را با این ازدواج اعلام مى‌دارند.    

بخت‌گشائي شب چهارشنبه? آخر سال، يکى از شب‌هاى بسيار دلپذير و شيرين ايرانى است. در اين شب مردم شادى‌ها مى‌کنند و مجالس سور و سرور برپا مى‌سازند و آداب و مراسم مخصوصى انجام مى‌دهند که از هر جهت دل‌انگيز و زيبا است. اين آداب و مراسم در هر نقطه و در هر

تحقیر و فشار نسبت به موالی ، عرب را با ماجرای شعوبیه مواجه کرد. این شعوبیه کسانی بودند که در مقابل غرور نژادی بیش از حدی که اعراب داشتند نه فقط منکر تفوق و سیادت فطری آنها چیزی که خود اعراب ادعا می کردند بودند ، بلکه تمام اقوام عالم را مساوی می شمردند و تفاخر و تعصب عرب را مخالف اسلام و قرآن می دانستند و رد می رکدند. دعوی این قوم که « اهل تسویه » خوانده می شدند دستاویز طبقات ...

درمورد بررسى ريشه ها و بنيادهاى تاريخى ورزش هاى زورخانه اى پس از انقلاب مشروطيت پژوهش هاى چندى انجام شده است.ازجمله کتاب تاريخ ورزش باستانى ايران به قلم بيضايى کاشانى سال 1337. پرتو بيضايى درخصوص علت اين پژوهش اشاره داشته "در سنوات اخير. ( 1337 ) و

چکیده : این مقاله حاصل تحقیقی با عنوان (( سیمای فرش بلوچ خراسان )) است . به همین جهت با پی جویی نقوش بلوچی ، رنگبندی ، پتانسیلهای باالقوه و باالفعل و مواد اولیه مورد مصرف بلوچ نشینان خراسان و همچنین بررسی شیوه های مختلف بافت بر روی فرش های بلوچی مطالعه ونتیجه گیری مختصری شده است . اما فرش ایران و فرهنگ بافت آن دارای خرده فرهنگ های بی شماری است که امروزه یا زوال یافته اند و یا رو ...

نهبندان پارچه بافی پارچه بافی در تمام نقاط استان خراسان انجام میشود. بافت پارچه هایی برای تهیه و دوخت انواع البسه مردانه و زنانه ، بافت حوله- جابندو...از وظایف سنگینی است که برعهده زنان می باشد. فرتی farati و کرباس دو اصطلاح عمومی است که به محصولات أین کارگاهها اطلاق میشود امروزه با رواج استفاده از پارچه های ارزان قیمت و رنگارنگ کارگاهها ی پارچه بافی نیز از کار افتاده اند. ...

دکتر محمد رضا شفيعي کدکني شعر فارسى، به عنوان يکى از برجسته‏ترين و گسترده‏ترين آثار فرهنگِ بشرى، همواره موردِ ستايش آشنايانِ اين وادى بوده است. اين شعر، همان‏گونه که در حوزه مفاهيم و معانى ويژگيهايى دارد که آن را از شعر ديگر ملل امتياز مى‏بخشد، در

خيام زندگي نامه امام غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام نيشابوري يکي از حکماء و رياضي دانان و شاعران بزرگ ايران در اواخر قرن پنجم و اوايل قرن ششم است . سال ولادت او دقيقا" مشخص نيست . او در شهر نيشابور به دنيا آمد . به اين علت به او خيام مي

چکیده تحقیق قالیچه‌ های بلوچ بر خلاف نامشان نه محصول بلوچستان ایران و نه محصول بلوچستان پاکستان می‌باشد. بلکه این قالیچه‌ها دستبافته قومی عشایر و کوچ نشین در شرق خراسان می‌باشد که بخش اعظمی از آنان در منطقه زیرکوه قاینات ساکن می‌باشند که حوزه تحقیق من می‌باشد که سعی کرده‌ام با معرفی اقوام ساکن در منطقه و دستبافته‌های آنان گامی در جهت شناخت بیشتر فرش ایران زمین برداشته باشم. ...

موقعيت جغرافيايي اين استان از شمال به خراسان، از شرق به سيستان و بلوچستان، از غرب به يزد و فارس، از جنوب به استان هرمزگان محدود مي گردد. اولين استان پهناور از لحاظ مساحت ميباشد. کرمان استاني است واقع در مناطق مرکزي و خشک ايران، و علي رغم دارا بودن

معماري دوره ساماني بقعه اسماعيل ساماني مقدمه در تاريخ هر کشوري، با گذشت زمان و برخوردار با آداب و رسوم، فرهنگها و هنرهاي گوناگون همواره سبکهاي خاصي از هنر و بخصوص معماري بوجود مي آيند که مطالعه هر کدام از اين طريق، خود نشانگر ذوق، سليقه، استعد

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول