دانلود تحقیق شمس تبریزی

Word 133 KB 19724 41
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۴,۸۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۱۰,۰۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • شمس الدین محمد بن ملکداد تبریزی در شهر تبریز بدنیا آمد و از همان دوران کودکی ناآرام بود و رفتاری داشت که موجب اضطراب پدر می شد و او در جواب پدر می گفت: ما از دو جنسیم و مثال آورد که تخم مرغابی را چون در زیر مرغ خانگی بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر شده به حکم طبیعت به آب می زنند و مادر که شنا نمی داند در کنار جوی مانده از غرق شدن جوجگان خود به هراس می افتد و متوحش می شود ، نه می تواند مانند جوجه ها در آب رود ، نه دلش آرام میگیرد که آنها را در آب بیند ، حال من و تو بر این منوال است: «تو با من چنانی که خایه بط را زیر مرغ خانگی نهادند ، پرورد و بط بچگان گلان ترک شدند ، با مادر به لب جو آمدند ، در آب در آمدند.
    مادرشان مرغ خانگی است. لب جو می رود ، امکان در آمدن در آب نی. اکنون ای پدر! من دریا میبینم مرکب من شده است و وطن و حال من اینست. اگر تو از منی یا من از توام درآ در این دریا و اگرنه برو برمرغان خانگی. »
    این سخنان را شمس خود گفته است و در راه شناختن وی موثر و مفید پیدا است که از زمان کودکی ، با دیگر کودکان تفاوتهایی داشته است.
    پدرش مردی پاکدل و با ایمان بوده و همینکه سخنی بر زبان میرانده است به گریستن می پرداخته و قطرات اشک بر رخسار و محاسن او روان می گشته است. اما از داشتن شور و عشقی که شمس خواهان و جویای آن می بوده بهره ای نداشته است. از او این سان یاد می کند: «نیک مردی بود و کرمی داشت. دو سخن گفتی ، آبش از محاسن فرو آمدی ، الا عاشق نبود. مرد نیکو کار دیگر است و عاشق ، دیگر »
    هیچ بانگ کف زدن آد به در
    ازبکی دست توبی دستی دگر؟
    تشنه می نالد کوآب گوار؟
    آب هم نالد که کو آن آب خوار؟

    شمس و مولانا در خلوت
    مولانا بعد از ملاقات با شمس ، محراب و منبر و مرید و درس و شاگرد ، همه و همه را وداع گفت و «یکسره بر هر چه که هست ، چارتکبیر» زد و «در خلوت به روی غیر» ببست. از سخنانی که این دو در خلوت گفته اند و شنیده اند کسی آگاهی ندارد و آنچه را هم که به تقریبی دریافته ایم هنوز امکان بازگو کردنش نیست. در آثار مولانا بخصوص مثنوی وفیه ما فیه بخشهایی است که طرح و رنگی از مشافهه آن دورادارا است ورنه رمزها و رازهائی که «آگاهان» با هم دارند و آموختنی ها ئی که می آموزند هیچگاه ثبت دفتر نمی شود و از خلوت آنان خبری به بیرون نمی رسد لیکن از شیفتگی و دیگرگونی بی سابقه مولانا و «از همه باز آمدن» و با شمس نشستن و توجه و تاکید بر اینکه «هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود» معلوم است که سخنان شمس از جنس سخنان کهنه متداول و پیش پا افتاده نبوده است. سلطان ولد گوید شمس ، مولانا را به دنیای عجیبی راهبر شد که هیچکس بخواب هم ندیده بود و مولانا دوباره به آموختن پرداخت و آنچه فرا گرفت «علم نو» و «سخن تازه» بود.

    دعوتش کرد در جهان عجب
    که ندید آن بخواب ، ترک و عرب
    شیخ استاد گشت نوآموز
    درس خواندی بخدمتش هر روز
    منتهی بود مبتدی شد باز
    مقتدا بود مقندی شد باز
    گر چه در علم فقر کامل بود
    علم نو بود کو بوی بنمود


    به قریه رواتیاتی که از خصوصیات و خلقیات شمس باقی مانده است می توان دریافت که آن رند عالمسوز از جمله کسانی است کهب به اصطلاح معروف بی گدار به آب نمی زند. از آنجا که وی واعظ و فقیه و فلسفی و صوفی و این قبیل ها را دیده و آزموده و از همه مایوس شده و سرخورده است به سهولت کسی را هر چند از مشایخ نامدار زمان باشد به هم صحبتی بر نمی گزیند. گفت و گوئی که در زیر می آوریم حاوی معنی دقیقی است زیرا که این گونه مکالمات بین اهل طریقت مرسوم و معتاد بوده است.
    شیخ اوحدالدین کرمانی در بغداد به شمس می رسد و به دنبال گفت گوهانی اشتیاق خود را به هم صحبتی با شمس ابراز می کند. شمس می گوید: به صحبت من طاقت نداری. او حدالدین اصرار می ورزد. شمس پاسخ می دهد:
    - بشرطی که علی ملا الناس در میان بازار با من نبید (= باده) نوشی کنی
    اوحد: هیچ نتوانم
    - از برای من نبید خاص توانی آوردن؟
    اوحد: نتوانم
    - وقتی که من نوش کنم با من مصاحبت توانی کردن؟
    اوحد: نی ، نتوانم.
    شمس بانگی بر وی می زند که : از پیش مردان دور شو .
    در ملاقات شمس، حادثه بدین ترتیب ثبت شده است که اوحدالدین «روزی گفت چه باشد اگر با ما باشی؟» گفتم بشرط آنکه آشکارا را بنشینی و شرب کنی پیش مریدان، و من نخورم. گفت «تو چرا نخوری» گفتم: تا تو فاسقی باشی نیکبخت ، و من فاسقی باشم بدبخت. گفت: «نتوانم» بعد از آن کلمه ای گفتم سه بار دست بر پیشانی نهاد
    شبیه این مرحله امتحانی را در مورد مولانا از خاطرات سلطان ولد روایت کرده اند:
    «مولانا شمس الدین بطریق امتحان و ناز عظیم از حضرت والدم عظم الله ذکره شاهدی التماس کرد. پدرم حرم خود کراخاتون را که در جمال و کمال جمیله زمان و ساره ثانی بود و در عفت و عصمت مریم خود دست بگرفته در میان آورد. فرمود که : او خواهر منست ، بلکه نازنین پسری میخواهم که بمن صحبت کند. مولانا سلطان ولد را که یوسف یوسفان بود پیش آورد و گفت: امید آنست که به خدمت و کفش گردانی شما لایق باشد. فرمود که او فرزند دلبند من است حالیا اگر قدری صهبا دست دادی ، اوقات ؛ بجای آب استعمال می کردم که مرا از آن ناگزیرست. همانا که حضرت بنفسه بیرون آمده دیدم که سبوئی از مرحله جهودان پر کرده بیاورد و در نظر او نهاد. دیدم که مولانا شمس الدین فریاد آورد و جامه ها را بخود چاک کرده سر در قدم پدرم نهاد و از آن قوت مطاوعت امر پیر حیرت نموده فرمود که: بحق اول بی آخر که از ابتدای عالم تا انقراض جهان مثل تو سلطانی در جهان وجود نه آمده و نه خواهد آمدن .»
کلمات کلیدی: شمس تبریزی

مولوي جلال الدين محمد بن بهاءالدين محمد بن حسيني خطيبي بکري بلخي معروف به مولوي يا ملاي روم يکي از بزرگترين عارفان ايراني و از بزرگترين شاعران درجه اول ايران بشمار مي رود. خانواده وي از خاندانهاي محترم بلخ بود و گويا نسبش به ابوبکر خليفه ميرسد و پ

شمس الدين محمد پسر علي پسر ملک داد تبريزي از عارفان مشهور قرن هفتم هجري است، که مولانا جلال الدين بلخي مجذوب او شده و بيشتر غزليات خود را بنام وي سروده است. از جزئيات احوالش اطلاعي در دست نيست؛ همين قدر پيداست که از پيشوايان بزرگ تصوف در عصر خود در

شمس تبريزي شمس الدين محمد بن ملکداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران کودکي ناآرام بود و رفتاري داشت که موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد که تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بز

شمس تبريزي شمس الدين محمد بن ملکداد تبريزي در شهر تبريز بدنيا آمد و از همان دوران کودکي ناآرام بود و رفتاري داشت که موجب اضطراب پدر مي شد و او در جواب پدر مي گفت: ما از دو جنسيم و مثال آورد که تخم مرغابي را چون در زير مرغ خانگي بگذارند جوجه ها بز

شمس الدین شمس تبریزی محمد بن ملکداد تبریزی در شهر تبریز بدنیا آمد و از همان دوران کودکی ناآرام بود و رفتاری داشت که موجب اضطراب پدر می شد و او در جواب پدر می گفت: ما از دو جنسیم و مثال آورد که تخم مرغابی را چون در زیر مرغ خانگی بگذارند جوجه ها بزرگ و بزرگتر شده به حکم طبیعت به آب می زنند و مادر که شنا نمی داند در کنار جوی مانده از غرق شدن جوجگان خود به هراس می افتد و متوحش می ...

ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور ش

مختصري از زندگي نامه ي مولانا: جلال الدين محمد بلخي محمد بن حسين الخطيبي البکري درششم ربيع الاول سال604 هجري دربلخ متولد شد. وي از بزرگترين شعراي مشرق زمين است. پدرش محمد بن حسين الخطيبي البکري ملقب به بهاء الدين ازبزرگان مشايخ عصرخود بود وبه علت شه

صائب تبريزي : زندگينامه ميرزا محمدعلي فرزندميرزا عبدالرحيم معروف به صائبا در سال 999 درتبريز متولد شد . پدرش بازرگاني معتبر بود و خاندان او از اعقاب شمس الدين محمد شيرين مغربي تبريزي شاعر مشهور قرن هشتم ونهم بوده است . صائب از خاک پاک تبريز اس

صائب تبريزي ميرزا محمد علي صائب تبريزي، بزرگترين غزلسراي قرن يازدهم هجري، در حدود سال 1000 هجري قمري يا يکي دو سال بعد از آن در تبريز (و به قولي در اصفهان ) زاده شد. پدر او ميرزا عبدالرحيم، تاجري معتبر بود. خانواده صائب جزو هزار خانواري بودن

صائب تبريزي ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول