دانلود تحقیق کرکسها

Word 45 KB 20077 13
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۷,۱۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۵,۰۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • « کرکسها »
    اسکار سروتو شاعر، داستان‌نویس، روزنامه‌نگار و سیاستمدار بولیویایی در سال 1912 در لاپاز (بولیوی) زاده شد.
    به گفته پدرو شیموزه شاعر و منتقد معروف بولیویایی: مجموعه داستان «دایره سایه روشنها» نشان‌دهنده ظهور هنرمندی است که با سادگی و در عین حال با قدرت و تخلیلی سرشار‏‏، هیجانها و سرگشتگی‌های انسان را به تصویر‏ می‌کشد.
    سروتو (که با ‏‏‏این اثر به شهرت رسید) جهان رازآلود و زندگی دلهره‌آور انسان را در جامعه ستمگر و خفقان‌آور بولیوی، توصیف‏ می‌کند. انسانهایی تنها، در جهانی دشمن‌خو، خشن و آدمی‌خوار. جهانی که با وجود همه ‏‏‏این نابسامانیها، به نظر او به گونه‌ای شگفت‌انگیز‏‏، زیباست.
    شخصیت‌ها و اشباحی که در‏‏‏ این داستانها، در رفت و آمدند، موجودات تنهایی هستند که مدام تهدیدی ناشناس و رعب‌آور چون سایه دنبال‌شان ‏‏‏‏‏‏‏‏می‏کند. نوشته‌های معروف او: رمان «سیلاب آتش» (1935) و «دایره سایه روشن» (1958) است‏. داستان کرکسها‏‏، از ‏‏‏این مجموعه انتخاب شده است.
    اسکار سروتو، در سال 1981 در شهر لاپاز زادگاهش درگذشت‏.
    سوار تراموا که شد، بلافاصله حضور او را، احساس نکرد. (مرد، یک تاکسی را بدون آن که توقف کند، گذاشته بود که رد شود) دلیلش را هم‏ نمی‌دانست. بعد دو، امنیبوس پر رد شد‏. نه دلش‏ می‌خواست با ناراحتی مسافرت کند‏‏، نه بین انبوه آدمها از‏ میله‌های امنیبوس‏‏، آویزان بماند. کاری که از آن متنفر بود. ولی بیزاری‌اش از تراموا، نیز کمتر از آن نبود‏. ترامواها را تنها وسیله خوبی برای خانمها و افراد پا به سن گذاشته‏می‌دانست‏. با آن موتورهای پر هیاهوشان که انگار دچار سرگیجه شده‌اند. با‏‏‏ این حال تصمیم گرفت، تراموایی راکه با تکانهای سخت نزدیک‏ می‌شد، سوار شود. زن جوانی با بچه‌اش، نزدیک او‏‏‏ ایستاده بود. با خود اندیشید: اگر آنها سوار شوند، من هم سوار ‏‏‏‏‏‏‏می‏شوم. زن به راننده علامت داد. تراموا نفس ‌زنان‏‏‏ ایستاد. هر سه سوار شدند.
    هنگا‏‏‏‏‏‏‏می‏که به راهروی بین صندلیها رسید، دچار احساسی شد (بی آنکه تصویر‏‏‏ این احساس در ذهنش شکل بگیرد) که چیزی غیر عادی‏‏، در درون تراموا، در بین مسافران، یا در فضای پیرامون، جریان دارد.
    (تراموا، با تکانی شدید‏‏، از جا کنده شد. اعصاب مرد‏‏، در حالی که‏ می‌کوشید خودش را با هوای آغشته به آهن و شیشه درون تراموا، سازگار کند، به سختی متشنج شد).
    یک جور احساس سیالی، به او دست داد. چشمهایش بدون اراده در جست‌وجوی آن احساس مبهم، خیره ماند. ننشست‏. در راهروی وسط تراموا نیز‏‏، پیش نرفت‏. به‏ میله تراموا تکیه داد و لحظه‌ای نگاهش را گرداند. انگار چشم به راه آشنایی بود. با حرکات منظم آدمک کوکی‏‏، روی اولین صندلی خالی نشست.‏می‌خواست روزنامه‌اش را باز کند که ناگهان‏‏، دختر جوانی که در جلو نشسته بود، سرش را به عقب برگرداند.
    نگاه دختر جوان او را سخت تکان داد. فهمید ‏‏‏این همان چیزی بود که به شکلی مبهم، آشفته خاطرش کرده بود. با دقتی موشکافانه‏‏، به دختر نگاه کرد. لحظه‌ای هم نگاهش را از او برنداشت‏. کوچک‌ترین جزییات صورت دختر جوان، همچون عکس فوری، در خاطرش نقش بست
کلمات کلیدی: کرکسها
اطلاعاتی برای نمایش یافت نشد
ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول