دانلود مقاله بخارا در ماوراءالنهر

Word 217 KB 5952 136
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۲۶,۶۰۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • واحه ی کهن

    «اریستوبولیس رودی را که از سغدیانا می گذرد پولی تیمتوس ( گرانبها از همه ) می نامد و این نام را مقدونیها وضع کرده اند .»

    «بخارا از بلاد شرقی قبه ی اسلام است ودر میان آن نواحی به مثابت مدینه السلام ،‌سواد آن به بیاض نور علما و فقها آراسته ،‌و اطراف آن به طرف معالی پیراسته ،‌و از قدیم باز در هر قرنی مجمع نحاریر علماء هر دین آن روزگار بوده است ؛ و اشتقاق بخارا از بخار است که به لغت مغان مجمع علم باشد و این لفظ به لغت بت پرستان ایغور وختای نزدیک است که معابد ایشان که موضع بتان است بخار گویند و در وقت وضع نام شهر بمجکث بوده است .»جوینی مورخ ایرانی در حدود سال 1260(657ه ق)، سالها بعد از آنکه مغولها بخارا را فتح وغارت کرده بوده چنین می نوشت .عصر طلایی شهر سپری شده بود اما بخارا هرگز اهمیت خود را حتی تاپایان امپراتوری تزاری در 1918 میلادی نیز از دست نداد .

    آسیای مرکزی همواره برای غربیان دارای جاذبه بوده ،‌و شهرهای سمرقند و بخارا درآن سرزمین واحه ها وبیابانها چون یک جفت گوهر می درخشیدند .قومی که در سرزمینهای پر آب پوشیده از جنگل زیست می کنند از اعجاب و حقشناسی کسانی که از ریگزارها بهشت کوچکی به وجود آورده اند و زندگیی سپنجی بر قطعه زمین مشروبی ایجاد کرده اند و همواره در برابر طبیعت حالت دفاع به خود گرفته اند ،‌چیزی نمی دانند. زیرا در آسیای مرکزی خط فاصل میان استپ و زمین مزروع همان لب آب حیات بخش است ،‌و واحه ها در نظر اقوام بیابانگر در مقایسه با بیابانهای نامهربان باید بهشت جلوه کرده باشد .

    مردم آسیا ،‌چنانچه از تحقیقات باستانشناسی برمی آید،‌در ادوار اولیه ی زندگی خویش ،‌ظاهراً‌ از تپه ها به دره های حاصلخیز رودخانه ها سرازیر شده اند. در همان تپه ها بود که آنان زراعت و ساختن خانه و مسکن را آموخته بودند. یکی از این دره ها در آسیای مرکزی دره ی رود زرافشان بود که از فلات پامیر ،‌مشهور به «بام دنیا» ، به سوی ریگزارهای بیابان قزل قوم جاری می شود .

    در واحه ی کنونی بخارا مساکن متعلق به عصر حجر قدیم کشف نشده است .از این امر نباید چنین نتیجه گرفت که این سرزمین در آن عصر مسکون نبوده است ،‌ بلکه فقط باید چنین نتیجه گیری کرد که تا کنون از آن آثاری به دست نیامده است . چون بسیاری از لایه های مساکن در واحه های مشروب و مزروع هموار فراهم آمده اند فقط با حفریات عمیق می توان امیدوار بود که آثاری از ادوار ما قبل تاریخ به دست آید. چون در این ناحیه نیز مثل نقاط دیگر آسیای مرکزی ابزاری از عصر حجر قدیم کشف شده ،‌بنابراین می توان پذیرفت که مساکن باستانی نیز در واحه ی بخارا وجود دارد . وجود اشیاء چندی از عصر مفرغ دلیل بروجود مساکنی از هزاره ی دوم پیش از میلاد است ‌، اما هنوز پژوهش و کاوش کافی که تصویری از دوران ماقبل تاریخ بخارا به دست دهد ،‌به عمل نیامده است . بنابراین باید به تاریخ اخیر این سرزمین اکتفا کنیم و تاریخ قدیمتر آن را ره محققین ادوار ما قبل تاریخ واگذاریم .

    آسیای مرکزی از هنگامی وارد صحنه ی تاریخ گردید که کورش کبیر امپراطوری پهناور هخامنشی را تأسیس کرد . معهذا نام واحه ی بخارا نه در کتیبه ی بیستون داریوش آمده و نه هرودوت آن را جزء ساتراپ نشینهای تابع امپراتوری ایران ذکر کرده است . در اوستا ،‌کتاب دینی زرتشتیان ،‌نیز ذکری از ناحیه ی بخارا به میان نیامده و لذا می توان چنین فرض کرد که بخارا در آن زمان جزء ساتراپ نشین  سغدایانا ،‌ که نامش در همه ی مآخذ فوق الذکر آمده ،‌محسوب می شده است . مورخین دوره ی اسکندر کبیر نیزاطلاعاتی دراین باب نمی دهند. تنها مطلبی که آرین و کوینتوس کورتیوس ذکر کرده اند آن است که بر ساحل سفلای رود پولی تیمتوس . یا زرافشان ،‌پیش از آنکه این رود در ریگزارهای فرو رود ،‌یا،‌ ظاهراً‌ در دوره ای ،وارد دریاچه ای گردد که بطلمیوس دریاچه ی آمویه نامیده ،‌مساکن بسیاری وجود داشته است . مدارک باستانشناسی نیز ،‌با وجود غیر مکفی بودنشان ،‌وجود مجاری آبیاری و مساکنی را که مربوط به دوره ای بسیار قدیمتر از آمدن اسکندر کبیر است در واحه ی بخارا تأیید می کند ،‌ متأسفانه هیچ گونه مآخذ ادبی مربوط به این دوره ی پیش به دست ما نرسیده است .

    گرچه مدرکی در دست نداریم ،‌ظاهراً محتمل به نظر می رسد که واحه ی بخارا به دولت یونانی باکتریا که توسط مهاجرین یونانی و پادگانهای اسکندر و نخستین پادشاهان سلوکی در شرق ایران تأسیس گردید ،‌منضم شد . در عین حال که شاهانی چون یوثیدموس ،دمتریوس ،‌و دیگران ظاهراً‌ بر تمام سرزمین سغدیانا نظارت مستقیم داشتند ، احتمال کلی می رود که واحه های چندی در آسیای مرکزی خود مختاری خود را حتی در دوره ی دولت اسماً یونانی باکتریا نیز حفظ کردند .کشف سکه های یونانی باکتریایی درآسیای مرکزی دلیل بر حکومت مستقیم نمی تواند باشد .از طرف دیگر شکی نیست که نفوذ فرهنگ هلنیستی بسیار شدید بود . مجسمه ها و نقاشیهایی که در محلهایی چون ایرتام نزدیک ترمذ، بنجیک ،‌ و ورخشه (یا فرخشه )‌ به دست آمده گواه نفوذ عظیم هنر یونانی در آسیای مرکزی در طول دو قرن پیش از میلاد است .ظاهراً‌ فرهنگ یونانی به موازات نفوذ در آسیای مرکزی در شمالغرب هند نیز نفوذ می یافت ، و همین امر بود که منجر به تشکیل مکتب قندهاری هنر بودایی گردید.

    در قرن دوم پیش از میلاد طوایف بیابانگرد شرق اقصی سرزمینهای واقع میان آمودریا (جیحون) و سیر دریا(سیحون)‌ را مورد تاخت و تاز قرار دادند ،‌و ظاهراً‌ در واحه ی بخارا سکنی گزیدند و جمعیت بومی آن را تحت انقیاد خویش در آوردند. برای  اولین بار در منابع چینی به مطابی در باب آسیای مرکزی بر می خوریم . در حدود سال 129 قبل از میلاد یک فرستاده ی چینی به نام چانگ چی ئن از آسیای مرکزی دیدن کرد و به این نکته پی برد که قومی که  در مآخذ چینی یوئه –چی نامیده شده اند قبلاً‌ قسمت عمده ی کناره های رود جیحون را تسخیر کردند و یکی از قبایل آن قوم ،‌سلطنتی تشکیل داد که در تاریخ به نام همین قبیله به امپراتوری کوشان معروف است . امپراتوری کوشان از قرن اول تا قرن چهارم میلادی قدرت فرهنگی و سیاسی حاکم در افغانستان و آسیای مرکزی بود .

    در دوره ی امپراتوری کوشان ،‌دین بودایی در آسیای مرکزی و چین اشاعه یافت . اکنون که کتیبه هایی به زبان کوشان (از سرخ کتل افغنستان و نقاط دیگر ) کشف و قسمتی از آن قرائت گردیده ،‌بهتر می توان نقش مهم این جانشینان یونانیان را در آسیای مرکزی ارزیابی کرد . احتمالا در دوره ی سلطنت شاه بزرگ کوشان کانیشکا(‌که دوران سلطنتش به درستی معلوم نیست و احتمالا می توان گفت که رونقش در آغاز قرن دوم میلادی بوده است )‌زبان کوشانها به الفبایی مأخوذ از یونانی نوشته شده است . زیرا روی سکه های اولیه ی کانیشکا هم نوشته ی یونانی دیده می شود و هم نوشته ی کوشانی ،‌در صورتی که در سکه های اواخر سلطنت وی اثری از نوشته ی یونانی نیست . کوشانها در دوره ی کانیشکا نوشته های بودایی را به زبان کوشانی و سپس به زبانهای سغدی و چینی ترجمه کردند،‌و شاید بتوان گفت که نقش آنان در این امر مهمتر از پیشرفتهای فرهنگی دیگر بود. می توان پذیرفت که بسیاری از مدارک بودایی سغدی و چینی که در ترکستان چین به دست آمده هر دو از اصل کوشانی ترجمه شده بودند ،‌زیرا اصطلاحات مشترک بودایی از قبیل سمصاره (تناسخ)، تثاگته (پس اندرآی )و کلسه (ناپاکی)‌،در ترجمه های چینی و سغدی دال بر وجود مأخذ مشترک ثالثی است که احتمال می رود مکتبی از مکتبهای مترجمین کوشانی بوده باشد . نیز احتمال می رود که در دوره ی کوشانها دین بودایی به سرزمینهای واقع میان رودهای جیحون و سیحون آمده باشد .

    اهمیت تاریخی کوشان ها چنانچه شاید و باید مورد توجه واقع نشده و هر چه بر اثر کشفیات جدید باستانشناسی اطلاعات ما در باب آنان بیشتر شود نقش این قوم به عنوان واسطه ی فرهنگی میان چین و هند و خاور نزدیک بارزتر می گردد. انتشار سفالینه های دوره ی کوشانها در خاکریزهای دستی واحه ی بخارا دال بر رونق اقتصادی آن دوره است . محتملا قدیمترین مدارکی که درباره ی سکونت انسان در محل شهر حالیه ی بخارا می توان نشان گرفت مربوط به همین دوره است .

    در کاوشهایی که در یکی از قدیمترین مساجد بخارای حالیه یعنی مسجد مغاک عطار توسط باستانشناس شوروی و. ا . ششکین به عمل می آمد در عمق دوازده متری سفالینه هایی کشف شده که احتمالا متعلق به سالهای اول میلادی می باشند . مسجد مغاک عطار ظاهراً همان مسجد قرون وسطایی ماخ است که مؤلفین اسلامی از آن نام برده و نوشته اند که در محل یکی از آتشکده های سابق بناشده بود . چون بسیاری از امکنه ی مقدس حتی بعد از تبدیل مذهب جنبه ی تقدس خود را حفظ می کنند‌ ،‌و تبدیل معابد بت پرستان به کلیساها و کلیساها به مساجد گواه این امر است ،‌ بنابراین بعید به نظر نمی رسد که محل مسجد مغاک عطار که اکنون در مرکز شهر قرار دارد ،‌همان نقطه ای باشد که پیش از آن یک دیر بودایی در آن بر پا بوده است .به این ترتیب مسجدی بر روی آتشکده ای که مخصوص مراسم مذهبی محلی بوده بنا گردیده و همین آتشکده نیز به نوبه ی خود بر روی یک وهاره ی (بهار) بودایی ساخته شده است . این سه لایه ی مذهبی را می توان به طور کلی به ادوار تسلط مسلمانان ،هفتالیان ،وکوشانها بر بخارا مربوط دانست .

    نشانه ی دیگری که فرضیات فوق را به ظاهر منطقی جلوه می دهد موضوع نامهای بخاراست .در بسیاری از مآخذ اسلامی نام اصلی بخارا بمجکث آمده ،‌و از مطالعه نقشهای اسلامی دوران قرون وسطی چنین بر می آید که بمجکث به ارک اطلاق می شده ،‌ و کانال یا نهری آن را از جایگاه ماخ که بعدها مغاک عطار نامیده شد،‌جدا می کرده است . بنابراین بخارا یعنی مساکنی که در اطراف معبد ماخ بوده با بمجکث فرق داشته و آن دو بعدها یکی شده است .در اینجا نمی توان به سراغ دلایل اثبات این فرض رفت ،‌ اما همین فرض به روشن شدن اطلاعاتی که در مآخذ موجود و مخصوصاً در آثار جغرافیا نویسان در باب بخارا آمده کمک خواهد کرد.

    این نکته جالب است که شهری به نام بخار در ایالت بهار هند و جود دارد و ریشه هر دو اسم را وهاره گفته اند که بر دیرهای بودایی اطلاق می شود . احتمال بیشتری می رود که نام بخارا (‌در ترکی بقار) مشتق از وهاره باشد ،‌زیرا موارد بسیاری هست که نام بنای مشهوری به تمام ناحیه ای که این بنا در آن واقع بوده اطلاق گردیده است . به علاوه خوارزمی از نویسندگان دوره سامانیان می نویسد البهار نام بتکده ای است در هند . اما نام « بخارا »‌ در زمانهای نسبتاً متأخری در مآخذ آمده است . قدیمترین مأخذ تاریخ داری که در آن نام بخارا آمده سفرنامه زایر بودایی مذهب چینی هسیوآن تسانگ در حدود سال 630 بعد از میلاد است . می توان قبول کرد که سکه های فرمانروایان بخارا ،‌که در آنها نام بخارا آمده ،‌مربوط به دوره ای قدیمترند ،‌اما این سکه ها فاقد تاریخ می باشند .

    این سکه ها عین سکه های سیمین بهرام پنجم ساسانی (بهرام گور)است که در حدود سالهای 421 تا 439 میلادی در ایران سلطنت و احتمالا در آسیای مرکزی فتوحاتی کرد . قدیمترین سکه های بخارا از نوعی که گفته شد نوشته ای به فارسی میانه دارند که از سکه های بهرام پنجم سواد برداری شده است و به علاوه دارای نوشته ای به زبان محلی بخارا هستند . این نوشته اخیر الذکر عبارت «شاه بخارا »‌ است که بعد از آن اسم علم کانا یا لقب کو (کی ) به معنی « دلیر و مقتدر» که صورت محلی نام فرمانروایان اساطیری و حماسی پیش از زرتشت و معاصر اوست،ذکر می شود. پس ،‌نوشته سکه « شاهنشاه بخارا»‌ تواند بود . اما نرشخی مورخ بخارایی قرون وسطی ،‌از یکی از فرمانروایان بخارا به نام کانا یاد می کند و بجرأت می توان گفت که این نام نتیجه خیالپروی یا حاصل قرائت نادرست خطوط سکه نیست ،‌چون در سکه های بعدی الف آخر کلمه حذف شده است .انواع سکه های پیش از اسلام آسیای مرکزی محتاج تحقیق و مطالعه بیشتری هستند ،‌اما به نظر من حاصلی که باز از این مطالعه و تحقیق نتیجه خواهد شد نشان خواهد داد که سلسله های محلی اخیر نیز اصلا از کوشانها بوده اند.

    می توان گفت که آغاز رونق بخارا به عنوان یک شهر مهم احتمالا از اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم میلادی ،یعنی از هنگامی است که هفتالیان بر قسمت اعظم آسیای مرکزی حکومت می کردند. بعد از شکست هفتالیان از بهرام ،‌محتملا نفوذ ایرانی در آسیای مرکزی افزایش یافت،‌همچنانکه تقلید از سکه های بهرام در آسیای مرکزی دلیلی بر این امر است . به عقیده باستانشناسان در همین دوره بود که بر روی دیوار بزرگ دور واحه بخارا بنای عظیمی ساخته شده است .

    دیوار بزرگ اطراف بخارا،‌ که آن را به طنز کنپیرک «پیرزن» نامیده اند، درآسیای مرکزی منحصر به فرد نبود.به قول استرابو،‌آنتیوخوس اول (281-261ق م) دیواری به دور واحه مرو بنانهاد،‌در حالی که سمرقند، چاچ (نزدیک – تاشکند )، و واحه های دیگر نیز دیواری بزرگ بخارا که به طول دویست و پنجاه کیلو متر به دور واحه کشیده شده بود،‌حتی مربوط به قبل از میلاد باشد ،‌اما مدارک باستانشناسی در این مورد فاقد قطعیت اند . این دیوار طویل قسمتی از واحه را که آبیاری می شد محصور می ساخت و شکی نیست که حصاری در مقابل پیشروی شنهای بیابان ونیز وسیله دفاعی در مقابل دست اندازی طوایف بیابانگرد به شمار می رفت . حتی امروز نیز قسمتهایی از دیوار مذکور ،‌مخصوصاً‌ در مناطق شرقی و جنوب شرقی واحه بخارا ،‌باقی است .

    بعد از فتوحات اعراب این دیوار بارها توسعه داده شد و تعمیر گردید. به موجب مآخذ اسلامی یک تعمیر کلی در سال 782 (165ه ق) شروع گردید و تاسال 830 (214 ه ق ) ادامه یافت .در دوره حکومت پر رونق سامانیان این دیوار رو به ویرانی نهاد و از آن به بعد دیگر به عنوان حصار،‌چنانچه در دوره پیش از سامانیان بود،‌مورد استفاده واقع نشد. البته دیوار بخارا تقریباً تا زمان حاضر به جا ماند و اصطخری، جغرافیا نویس قرون وسطی می نویسد که هیچ شهر دیگری در شرق جهان اسلام استحکاماتی نظیر بخارا نداشت.نه تنها شهر دارای دیوار مستحکمی بود بلکه ارک یعنی مقر نیز استحکامات دفاعی منحصر به فردی داشت.

    برگردیم به موضوع هفتالیان، این مهاجمینی کهه از شرق اقصی آمده بودند نقش کوشانها و ظاهراً زبان آنها را نیز به ارث بردند، یا میتوان گفت که آنان زبان ایرانی باکتریا را که کوشانها به کار می بردند، و به همین مناسبت زبان کوشانی باکتریایی نامیده شده، اقتباس کردند. به نظر من بهتر است که تاریخ منطقه وسیع فرهنگی مشرق ایران به یک دوره کوشانی و یک دوره هفتالی،که متعاقب دوره کوشانها فرا رسیده،تقسیم شود. این تقسیم بندی به هیچ وجه تقسیمات فرعی یا نظرهای کلی دیگر در باب تاریخ مشرق ایران را نفی نمی کند، لیکن فقدان منابع ایجاب می کند که در هر گونه تلاشی برای بنای مجدد تاریخ راه سادگی اختیار شود.ظاهراًدر حماسه ایرانی فردوسی سرزمین کوشانها مکرر به معنی واحه بخارا آمده واین امر، حتی در دوره حکومت هفتالیان نیز نباید دور از انتظار تصور شود.

    می توان پذیرفت که هفتالیان برواحه بخارا، و همچنین بر قسمت اعظم حوزه فرهنگی  مشرق ایران از اواسط قرن پنجم تا اواسط قرن ششم میلادی حکومت کردند. گرچه بعید نیست که عناصر ترک و آلتایی نیز در  میان هفتالیان بوده باشند، اما بخش عمده مردم از نظر زبان ظاهراً و از نظر فرهنگ قطعاً ایرانی بوده است. در تاریخ قرون وسطایی بخارا تألیف نرشخی به داستانی بر می خوریم که ممکن است حاکی از شکست فرمانروای هفتالی بخارا به دست ترکان در حدود 565 میلادی باشد. این مطلب از خود نرشخی نیست بلکه از مؤلف دیگری است به نام نیشابوری که تألیف او در تاریخ بخارای نرشخی درج شده است. به موجب این داستان پیش از تأسیس شهر بخارا، فرمانروای سراسر آن منطقه در بیکند، که در جنوب غربی واحه، در نزدیکی رود جیحون، واقع بود، زندگی می کرد. حاکمی به نام ابروی یا به احتمال قویتر ابرزی، چنان جور وستمی به مردم روا داشت که آنان از فرمانروای ترکی، که سرانجام وی را اسیر و اعدام کرد، استمداد کردند. محققین کوشش بسیار کرده اند تا هویت فرمانروایانی را که در این داستان از آنان اسم برده شده مشخص سازند. متون چینی که منابع اصلی به شمار می روند در مطالب مربوط به این قسمت از آسیای مرکزی که از چین بس دور افتاده است، ندرتاً دارای صراحت است، چون نام یکی از خاندانهای سلطنتی هفتالیان ورز بوده این وسوسه دست می دهد که ابرزی را آخرین فرمانروای هفتالی واحه بخارا بپنداریم .

    در حالی که ترکان واحه بخارا راجزء قلمرو حکومت خویش ساخته بودند، ظاهراً قدرت واقعی همچنان در دست یک سلسله حکومتی محلی باقی مانده بود که احتمالاً در قرن چهارم یا پنجم میلادی، به دنبال انقراض امپراتوری کوشان، به صورت امارتهای مختلفی، دست کم در شمال رود جیحون، تشکیل یافته بود. در اینجا باز هم باید گفت که مدرک مستقیمی دال بر دوام زیاد سلسله که در واحه بخارا فرمانروایی کرد در دست نیست، و آنچه دراین باره می دانیم از منابع عربی و فارسی است. در این مآخذ این سلسله فرمانروایان محلی بخارا خداه نامیده شده اند. معهذا در سکه هایاین فرمانروایان به «گپ» که به معنای شاه است بر می خوریم، و این نکته از جمله نکاتی است که نشان می دهد زبان محلی لهجه از سعدی بوده است.  حکومت  بخار خداتها تا دوره اسلامی نیز ادامه یافت ومی توان قبول کرد که تسلط اعراب بر این منطقه نیز نظیر تسلط ترکان بوده وهردو از طریق فرمانروایان محلی حکومت می کرده اند.

    داستانهایی که در ستایش از دوران گذشته یک شهر می آید در تواریخ قرون وسطایی محلی که در باب شهرهای مختلف ایران تألیف شده ،‌فراوان است ،‌ اما این مطالب را بعد از مداقه و تحقیق می توان به عنوان مآخذ مورد استفاده قرار داد . داستانهای ادوار پیش از اسلام که ظاهراً خالی از هدف و تعصب خاصی هستند از قصه هایی که درآنها به فایده اخلاقی توجه یا به تحسین و ستایش بیجا و مبالغه آمیز یک فرد یا یک محل پرداخته شده ،‌معتبرترند . از این قرار،‌اطلاعات مربوط به ادوار پیش از اسلام بخارا را ،‌که در تاریخ نرشخی آمده و در منابع دیگر نیز تکرار شده ،‌می توان اساساً‌ صحیح تلقی کرد مگر آنکه خلاف آن به تحقیق ثابت شود .

    بر طبق مآخذ متعدد،‌بیکند پایتخت فرمانروایان واحه بخارا ،‌در حدود 589 میلادی به تصرف بهرام چوبین ،سردار هرمز چهارم ساسانی در آمد.هماورد بهرام چوبین ممکن است یکی از فرمانروایان مهم ترک یا صرفاً یکی از سران محلی بوده باشد . در اینجا درباره ساوه و پسرش پرموده (با صورتهای مختلف این نام ) ،‌که درمآخذ نامش آمده ،‌مجال بحث نیست . درباب این دوره از تاریخ شک و تردید فراوان موجود است و غور در جزئیات ، مناسب تاریخچه حاضر بخارا نیست . به هر حال ،‌بعد از این دوره ،‌بیکند اهمیت خود را از دست داد و شهرهای دیگر واحه و از آن جمله بخارا رونق یافتند.

    به قول نیشابوری ،‌ در کتاب تاریخ بخارای نرشخی ،‌یکی از فرمانروایان قدیم بخارا ماخ نام داشته و مسجدی که بعدها در بخارا بنا گردید به نام وی ماخ نامیده شده است . در ظرفی از نقره که در موزه ارمیتاژ لنینگراد است نام یکی دیگر از فرمانروایان قدیم بخارا ذکر شده است . این نام به طور قطع و یقین قرائت نگردیده ،‌اما به طور تقریب ممکن است دیزوئی خوانده شود . نرشخی نیز از فرمانروایی به نام کانا اسم می برد ،‌ و نام این فرمانروا ،‌چنانچه قبلا نیز یاد کردیم ،‌ظاهراً در سکه ها نیز آمده است . هیچ یک از این اسامی صورت قطعی ندارد و فقط می توان فرض کرد که چنین فرمانروایانی در قرن ششم و اوایل قرن هفتم میلادی در بخارا رونق و شهرت یافتند . می توان یقین داشت که یک سلسله محلی در شهر بخارا حکومت می کرد ،‌ ولی معلوم نیست که قلمرو این فرمانروای شهر در واحه بخارا تا چه حد بوده است . ظاهراً شهرهای دیگر واحه نیز فرمانروایانی خاص خود داشته اند ،‌ زیرا در مآخذ اسلامی از فرمانروای شهر وردنه ،‌ واقع در شمال واحه ،‌نام برده شده است . به علاوه نرشخی می نویسد که روزگاری شهر رامتین پایتخت واحه بخارا و ورخشه مقر فرمانروایان بوده و همه این مطالب دلیل برآن است که فرمانروایان مختلفی وجود داشته و پایتخت نیز در حال تغییر بوده است . معهذا به هنگام فتوحات اعراب شهر بخارا مهمترین شهر واحه بوده است .

     

    استقرار اسلام

    وقتی اعراب به فرماندهی حاکم خراسان عبید الله ابن زیاد در سال 674 (53هق) برای نخستین بار به بیرون دروازه های بخارا رسیدند ،‌ملکه ای نایب السلطنه شهر بخارا بود ،‌زیرا امیر بخارا به تازگی در گذشته بود . این ملکه که ظاهرا شخص مقتدری نیز بود ،‌ختک یا قبخ که تلفظ آن نامعلوم است ،‌نام داشت . زدوخوردهای محلی مختلفی که روی داده جریان فتوحات اعراب را دچار ابهام ساخته و نمی توان نسبت به تقدم و تأخر وقایع اطمینان قطعی داشت . چنین به نظر می رسد که بخارا در زمان عبید الله خراجگزار اعراب گردید ،‌ اما به اشغال فاتحان در نیامد . حکام بعدی سرزمینهای واقع در دو طرف رود جیحون را مورد تاخت و تاز قرار دادند اما فتوحات آنان بیشتر به علت جنگ داخلی که به دنبال مرگ خلیفه اموی یزید ابن معاویه در سال 683 (62ه ق) درگرفت،‌پانگرفت. در نتیجه ،‌‌ آسیای مرکزی ده سالی از اعراب فارغ  بود .

    از آنچه بر بخارا گذشته اطلاعی نداریم . شاید این ملکه بیش از سی سال در بخارا فرمان رانده باشد ،اما احتمال بیشتری می رود که در تاریخ وقایع اشتباهی روی داده و افسانه هایی به دور شخصیت ملکه فراهم آمده و دوره فرمانروایی وی را بیش از آنچه بوده ساخته باشد . از طرف دیگر در مآخذ از یک وردان خداه ،‌یعنی فرمانروای شهر وردنه ،‌که نام او هم خنک بوده ،‌ سخن رفته و این نام شباهت عجیبی با نام ملکه بخارا دارد . وی از دشمنان سرسخت اعراب شمرده شده است .شاید یکی از بخار خداتها که در مآخذ به نام خنک ،‌خمیک ،یا ابو شکر نامیده شده همان فرمانروای وردنه باشد،‌و نیز بعید نیست که آن دو شخصیتهای کاملا متفاوت باشند . متأسفانه مآخذ موجود فقط نام این فرمانروایان را آورده اند و درباره آنان مطالب دیگری ذکر نکرده اند . چنین به نظر می رسد که فرمانروایان متعددی در واحه بخارا شهرت و قدرت یافتند ، و احتمالا تاج و تخت فرمانروایی شهر عمده واحه بخارا مدعیان متعددی داشته است .

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    - تاریخ بخارا- نرشخی، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر القباوی

    - تاریخ بزگردی- زین الاخبار، نوشته بزگردی

    - تاریخ بیهقی- ابن واضع یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1

    - مسالک و الممالک ابن فردادبه، ترجمه حسین قره چانلو

    - صوره الارض ابن حوقل- ترجمه جعفر شعار

    - حدود العالم من المشرق و المغرب- منوچهر ستوده

     

سمرقند و بخارا، دو شهر بزرگ ماوراءالنهر بودند. سرزمین ماوراءالنهر که میان رودهای جیحون و سیحون قرار داشت در نقشه جغرافیای سیاسی امروز، آسیای مرکزی خوانده می‌شود. این دو شهر در تقسیم‌بندی جغرافیایی، بخشی از ایالت سغد به شمار می‌آمدند. ایالت سغد (سغدیانای باستانی)، سرزمینی خرم و حاصل‌خیز میان آن دو رود و مهم‌ترین ایالت ماوراءالنهر بود و به باور بسیاری از جغرافی‌دانان، از جنّات ...

سمرقند و بخارا، از شهرهاي هويت‌دار و حادثه‌ساز شرق اسلامي‌اند که در درازناي تاريخ برجسته خود فراز و نشيب‏هاي گوناگون را پيموده و تاريخ و ادب از آنها به افتخار ياد کرده‌اند. اين دو شهر بزرگ از مهم‌ترين شهرهاي ماوراءالنهر به شمار مي‌روند که همواره با

سمرقند و بخارا، از شهرهاي هويت‌دار و حادثه‌ساز شرق اسلامي‌اند که در درازناي تاريخ برجسته خود فراز و نشيب‏هاي گوناگون را پيموده و تاريخ و ادب از آنها به افتخار ياد کرده‌اند. اين دو شهر بزرگ از مهم‌ترين شهرهاي ماوراءالنهر به شمار مي‌روند که همواره با

شواهد و مدارک باستانشناسی این نکته را تائید می کند که شمال و مرکز ایران جزو قدیمی ترین مراکز صنایع فلزکاری جهان بوده است. آشکار است که بشر تنها در سرزمینی می توانست به سودمندی فلز پی ببرد که در آن فلزات و کانیهای آنها وجود داشته باشد. ایران از لحاظ طبیعی دارای ذخایر بزرگی از کانیها است. مردم تمدن های نخستین درهً رودخانه های بزرگ مصر، بابل، هند و جیحون با تمام پیشرفتهایی که داشته ...

شهر بخارا، واقع در جاده ابريشم بيش از 2000 سال قدمت دارد . بخارا با بافت شهري خاصي که عمدتاً دست نخورده باقي مانده است، يکي از کامل ترين نمونه هاي شهرهاي قرون وسطي در آسياي مرکزي به شمار مي رود. از بناهاي تاريخي اين شهر، آرامگاه مشهور اسماعيل ساماني

معماري دوره ساماني بقعه اسماعيل ساماني مقدمه در تاريخ هر کشوري، با گذشت زمان و برخوردار با آداب و رسوم، فرهنگها و هنرهاي گوناگون همواره سبکهاي خاصي از هنر و بخصوص معماري بوجود مي آيند که مطالعه هر کدام از اين طريق، خود نشانگر ذوق، سليقه، استعد

شواهد و مدارک باستان شناسی این نکته را تائید می کند که شمال و مرکز ایران جزو قدیمی ترین مراکز صنایع فلزکاری جهان بوده است. آشکار است که بشر تنها در سرزمینی می توانست به سودمندی فلز پی ببرد که در آن فلزات و کانیهای آنها وجود داشته باشد. ایران از لحاظ طبیعی دارای ذخایر بزرگی از کانیها است. مردم تمدن های نخستین درهً رودخانه های بزرگ مصر، بابل، هند و جیحون با تمام پیشرفتهایی که ...

نام يکي از شهرستان هاي يازده گانه استان نهم . اين شهر محدود است از طرف شمال به مرز ايران و شوروي ، از طرف خاور به شهرستان درگز و از باختر به شهرستان مشهد . آب و هواي شهرستان قوچان بواسطه وجود ارتفاعات هزار مسجد و کوه آلاداغ و شاه جهان در تابستان م

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

مقدمه معمول ترین و ساده ترین تعریفی که از زبان ارائه می شود این است که زبان وسیله برقراری ارتباط در جوامع بشری است . از هیمن تعریف ساده می توان دریافت که زبان امری اجتماعی است . از آنجا که جوامع بشری پیوسته در حال تغییر و تحول اند ، نهادهای اجتماعی هم که باید متناسب با نیازهای اجتماع باشند ، هیچ گاه ثابت و یکسان نمی مانند و همواره برای هماهنگی با جامعه و نیازهای آن متحول می شوند ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول