دانلود تحقیق هشت کتاب سهراب سپهری

Word 582 KB 19418 113
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۲۴,۳۰۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مرگ رنگ

    در قیر شب

    دیر گاهی است در این تنهایی
    رنگ خاموشی در طرح لب است.
    بانگی از دور مرا می خواند،
    لیک پاهایم در قیر شب است.

    رخنه ای نیست در این تاریکی:
    در و دیوار بهم پیوسته.
    سایه ای لغزد اگر روی زمین
    نقش وهمی است ز بندی رسته.

    نفس آدم ها
    سر بسر افسرده است.
    روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
    هر نشاطی مرده است.

    دست جادویی شب
    در به روی من و غم می بندد.
    می کنم هر چه تلاش ،
    او به من می خندد.

    نقش هایی که کشیدم در روز،
    شب ز راه آمد و با دود اندود.
    طرح هایی که فکندم در شب،
    روز پیدا شد و با پنبه زدود.

    دیر گاهی است که چون من همه را
    رنگ خاموشی در طرح لب است.
    جنبشی نیست در این خاموشی:
    دست ها ، پاها در قیر شب است.

    دود می خیزد

    دود می خیزد ز خلوتگاه من.
    کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
    با درون سوخته دارم سخن.
    کی به پایان می رسد افسانه ام ؟

    دست از دامان شب برداشتم
    تا بیاویزم به گیسوی سحر.
    خویش را از ساحل افکندم در آب،
    لیک از ژرفای دریا بی خبر.

    بر تن دیوارها طرح شکست.
    کس دگر رنگی در این سامان ندید.
    چشم میدوزد خیال روز و شب
    از درون دل به تصویر امید.

    تا بدین منزل نهادم پای را
    از درای کاروان بگسسته ام.
    گرچه می سوزم از این آتش به جان ،
    لیک بر این سوختن دل بسته ام.

    تیرگی پا می کشد از بام ها :
    صبح می خندد به راه شهر من.
    دود می خیزد هنوز از خلوتم.
    با درون سوخته دارم سخن.

    سپیده

    در دور دست
    قویی پریده بی گاه از خواب
    شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.

    لب های جویبار
    لبریز موج زمزمه در بستر سپید.

    در هم دویده سایه و روشن.
    لغزان میان خرمن دوده
    شبتاب می فروزد در آذر سپید.

    همپای رقص نازک نی زار
    مرداب می گشاید چشم تر سپید.

    خطی ز نور روی سیاهی است:
    گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.

    دیوار سایه ها شده ویران.
    دست نگاه در افق دور
    کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.

    مرغ معما

    دیر زمانی است روی شاخه این بید
    مرغی بنشسته کو به رنگ معماست.
    نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی.
    چون من در این دیار ، تنها. تنهاست.

    گرچه درونش همیشه پر زهیایوست،
    مانده بر این پرده لیک صورت خاموش.
    روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف ،
    بام و در این سرای می رود از هوش.

    راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،
    قالب خاموش او صدایی گویاست.
    می گذرد لحظه ها به چشمش بیدار،
    پیکر او لیک سایه - روشن رویاست.

    رسته ز بالا و پست بال و پر او.
    زندگی دور مانده: موج سرابی.
    سایه اش افسرده بر درازی دیوار.
    پرده دیوار و سایه : پرده خوابی.

    خیره نگاهش به طرح های خیالی.
    آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نیست.
    دارد خاموشی اش چو با من پیوند،
    چشم نهانش به راه صحبت کس نیست.

    ره به درون می برد حکایت این مرغ:
    آنچه نیاید به دل، خیال فریب است.
    دارد با شهرهای گمشده پیوند:
    مرغ معما در این دیار غریب است.

    روشن شب

    روشن است آتش درون شب
    وز پس دودش
    طرحی از ویرانه های دور.
    گر به گوش آید صدایی خشک:
    استخوان مرده می لغزد درون گور.

    دیرگاهی ماند اجاقم سرد
    و چراغم بی نصیب از نور.

    خواب دربان را به راهی برد.
    بی صدا آمد کسی از در،
    در سیاهی آتشی افروخت .
    بی خبر اما
    که نگاهی در تماشا سوخت.

    گرچه می دانم که چشمی راه دارد بافسون شب،
    لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش:
    آتشی روشن درون شب.

    سراب

    آفتاب است و ، بیابان چه فراخ !
    نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
    غیر آوای غرابان ، دیگر
    بسته هر بانگی از این وادی رخت.

    در پس پرده ای از گرد و غبار
    نقطه ای لرزد از دور سیاه:
    چشم اگر پیش رود ، می بیند
    آدمی هست که می پوید راه.

    تنش از خستگی افتاده ز کار.
    بر سر و رویش بنشسته غبار.
    شده از تشنگی اش خشک گلو.
    پای عریانش مجروح ز خار.

    هر قدم پیش رود ، پای افق
    چشم او بیند دریایی آب.
    اندکی راه چو می پیماید
    می کند فکر که می بیند خواب.

    رو به غروب

    ریخته سرخ غروب
    جابجا بر سر سنگ.
    کوه خاموش است.
    می خروشد رود.
    مانده در دامن دشت
    خرمنی رنگ کبود.

    سایه آمیخته با سایه.
    سنگ با سنگ گرفته پیوند.
    روز فرسوده به ره می گذرد.
    جلوه گر آمده در چشمانش
    نقش اندوه پی یک .

    جغد بر کنگره ها می خواند.
    لاشخورها، سنگین،
    از هوا، تک تک ، آیند فرود:
    لاشه ای مانده به دشت
    کنده منقار ز جا چشمانش،
    زیر پیشانی او
    مانده دو گود کبود.

    تیرگی می آید.
    دشت می گیرد آرام.
    قصه رنگی روز
    می رود رو به تمام.

    شاخه ها پژمرده است.
    سنگ ها افسرده است.
    رود می نالد.
    جغد می خواند.
    غم بیاویخته با رنگ غروب.
    می تراود ز لبم قصه سرد:
    دلم افسرده در این تنگ غروب.
  • هشت کتاب سهراب سپهری


    مرگ رنگ: 1
    زندگی خواب ها: 17
    آوار آفتاب: 32
    شرق اندوه: 51
    صدای پای آب: 60
    مسافر: 71
    حجم سبز: 81
    ما هیچ، ما نگاه: 99

تباين و تنش در ساختار شعر « نشاني» سروده سهراب شعر کوتاه «نشاني» در زمره‌ي معروف‌ترين سروده‌هاي سهراب سپهري است و از بسياري جهات ‏مي‌توان آن را در زمره‌ي شعرهاي شاخص و خصيصه‌نماي اين شاعر نامدار معاصر دانست. اين شعر ‏نخستين بار در سال 1346 در مجمو

سهراب سپهري شاعر و نقاش معاصر ايران در ?? مهر ماه ???? در کاشان پا به عرصه حيات گذشت و در ?? ارديبهشت ???? در تهران درگذشت. وي پس از طي تحصيلات شش ساله ابتدايي در دبستان خيام کاشان (????) و متوسطه در دبيرستان پهلوي کاشان (خرداد ????) و به پايان ر

خود سهراب مي گويد : ... مادرم مي داند که من روز چهاردهم مهر به دنيا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صداي اذان را مي شنديده است... سهراب سپهري پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگي در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل

زندگي سهراب در همه سالها که گذشت ، سالهايي که از نااميدي ، ما فقط خويش را در صفحه هاي تقويم مي يافتيم . سهراب, بي احتياط ومعصوم درست سرساعت دوازده ميان آفتاب نم دار مهرماه کنار آدميان اين دنيا ايستاد تا به ناباوري همه ما باور بياموزد و ما را در باور

1307 تولد در پانزدهم مهر ماه در کاشان. 1313گذراندن دوره شش ساله آموزش ابتدایی در دبستان خیام کاشان .علاقه به نقاشی و خوش نویسی و به تدریج شعر. 1319 پایان دوره دبستان و آغاز دوره اول دبیرستان در کاشان. 1322پایان دوره سیکل در کاشان در خرداد ماه و آغاز دوره دانش سرای مقدماتی در تهران. قوت گرفتن علاقه ا ش به شعر و نقاشی و حشر و نشر با اعضای انجمن ادبی صبای کاشان. 1324پایان دوره دانش ...

شرح مختصري از زندگي نامه سهراب سپهري : سهراب در 15 مهر ماه 1307 در شهرستان کاشان متولد شد پس از پايان تحصيلات دوره ابتدايي و متوسطه به دانشسراي مقدماتي تهران رفت و در خرداد ماه 1324 دوره دو ساله ابن دانشسرا را به پايان رساند . در سال 1325 به استخ

زندگينامه سهراب سپهري: سهراب سپهري در مهرماه 1307 در شهرستان کاشان به دنيا آمد. کودکي و نوجواني اش را در همان جا گذراند. پس از پايان تحصيلات دوره اول دبيرستان به تهران آمد و دوره دانشسراي مقدماتي پسران را در تهران گذراند. سپس در وزارت فرهنگ (آمو

شرح مختصری از زندگی نامه سهراب سپهری : سهراب در 15 مهر ماه 1307 در شهرستان کاشان متولد شد پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه به دانشسرای مقدماتی تهران رفت و در خرداد ماه 1324 دوره دو ساله ابن دانشسرا را به پایان رساند . در سال 1325 به استخدام ادارخ آموزش و پرورش کاشان درآمد و در همین سال نخستین شعرش بنامن « بیمار» در ماهنامه جهان نو منتشر شد . در سال 1327 از آموزش و پرورش ...

خود سهراب می گوید : ... مادرم می داند که من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را می شندیده است... سهراب سپهری پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد .محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود. سهراب از محل تولدش چنین می گوید : ... خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام ...

پیشگفتار در این ده دوازده سالۀ واپسین بی گمان هیچ شاعری برازندۀ سپهری آوازه نگرفته است بسیاری کسان مضمون شعرهای او را راهنما و فلسفه زندگانی خود قرار داده اند؛ بسیاری دیگر به تقلید از او شعرهای کم مایه گفته اند اما ابنیه به هیچ رو به پایه شعری او نرسیده اند. چند تنی به شیوه او با رنگ های محدود و طرح های سیال چینی وار نقاشی می کنند و سلسله درازآهنگی ازنقاشان جوان شیفته رسم و روش ...

خلاصه بر زندگي سهراب سهراب در خانواده‎اي دانش دوست و با سابقه‎اي طولاني ار ارادت به فرهنگ و هنر ديده به جهان گشود. مادربزرگش شاعره‎اي بود و پدربزرگش مورخ نامي و نويسنده ناسخ التواريخ از کودکي عاشق شعر و نقاشي بود، به طوري که نخستين شعرش را در هشت س

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول