تحقیق اسم ، القاب و نسب مولانا

Word 119 KB 33023 35
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۷,۱۵۰ تومان
قیمت با تخفیف: ۵,۰۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • حضرت خداوندگار مولانا جلال الدین، عارف شوریده و سوخته جان قرن هفتم بنا به روایات مشهور در ششم ربیع الاول سال 604 ه.ق مطابق سی ام سپتامبر 1207 م. در شهر بلخ به دنیا آمد. اما در « فیه ما فیه » مولانا واقعه ای را از مشهورات و خاطرات خود روایت می کند که مربوط به سالهای مذکور و محاصره و فتح سمرقند و بخارا به دست خوارزمشاه است و در این سال مولانا باید در سنینی باشد که بتواند خاطراتش را ضبط کند، بدین ترتیب تولد او باید چند سال قبل از 604 ه. باشد.

    بنا به قول تذکره نویسان ( تذکره دولتشاه، نفخات الانس جامی، تذکره هفت اقلیم و آتشکده در ذکر رجال بلخ، مجالس المؤمنین، روضات الجنات، تذکره ریاض العارفین و… ) نام او محمد و لقبش جلال الدین است، همه مورخان نیز او را به این نام ولقب نامیده اند.

    پدرش سلطان العلما- خطیب بزرگ بلخ و واعظ و مدرس پر آوازه  از روی محبت و تکریم او را «خداوندگار» می خواند.

    یوسف بن احمد مولوی، مؤلف « المنهج القوی لطلاب المثنوی» ( تألیف 1222-1230 م.و چاپ 1289 م. در شش مجلد در مصر) که مثنوی را به زبان عربی ترجمه کرده و بسیاری از حقایق تصرف را در ذیل ابیات مربوطه در مثنوی آورده است؛ از او با عنوان «مولاناخداوندگار»

    یاد می کند. احمد افلاکی از قول بهاء ولد (پدر مولانا) نقل می کند که « خداوندگار من از نسل بزرگ است». طبق اعتقاد دسته ای از صوفیه، اطلاق لفظ « خداوندگار» با عقیده الوهیت بشر و سلطنت و حکومت ظاهری و باطنی اقطاب نسبت به مریدان خود تناسب تام دارد. از همین رو پس از دوران مغول برخی از اقطاب به ابتدا یا انتهای اسم خود، لفظ شاه افزودند مانند « شاه نعمت الله»، « شاه داعی»یا « نور علی شاه» و « کوثر علی شاه».

    بعد از قرن هفتم کلمه « شاه » جانشین کلمه « شیخ » گردید که در عهدهای نخستین رایج بود و ظاهراً اولین بار لفظ « شاه » در مورد سر سلسله درویشان « نعمت اللهیه» یعنی « شاه نعمت الله ولی» بکار رفته است.

    از القاب دیگر مولوی، « مولانای بزرگ» است و اصولاً هر کجا لفظ « مولانا» ذکر می شود منظور همان « جلال الدین محمد » است.

    درباره نسبت مولانا دو روایت مطرح است: در رساله « تحقیق در زندگانی مولانا جلال الدین» بهاء ولد ( پدر مولانا ) را از جانب مادر، منتسب به خانواده خوارزمشاه دانسته اند، لیکن این نسبت با مأخذ تاریخی مطابقت نمی کند. در دومین روایت، محمد بهاءالدین ولد را از اولاد ابوبکر ( خلیفه اول) ذکر کرده اند؛ افلاکی در شجره نامه ای می نویسد: محمد بهاء الدین ولد- حسین خطیبی- احمد خطیبی- محمد مودود- مسیب-متأخر-حماد-عبدالرحمن-ابوبکر.

    همچنین: محمد بهاء الدین ولد-حسین خطیبی-محمد شیخ علی-عطاء بلخی-نصرالله-ابوبکر.

    شیخ محی الدین عبد القادر نیز در شجره نامه ای در « جواهرالمضیئه» آورده است: محمد(سلطان العلماء بهاء ولد)- محمد-احمد-قاسم-مسیب-عبدالله-عبدالرحمن-ابوبکر.

    در بررسی شجره نامه های مذکور، حداقل خلائی صدوچهل و هفت ساله بین ابوبکر متوفی به سال 13 ه.ق و بهاءالدین متوفی در سال 628 ه. وجود دارد.افزون براین سلطان ولد ( فرزند مولانا ) در « ابتدا نامه » لقب بهاء الدین ولد را چنین می نگارد:

    « لقبش بد بهاء الدین    

    عاشقانش گذشته از عدو حد

    مثل او کس نبود در فتوی

    از فرشته گذشته در تقوی»                                  « ابتدا نامه، ص 187 »

     

    در « معارف» سلطان العلما و آثار مولانا و نوشته های دیگر به سلطان ولد نیز ، به چنین ادعایی برنمی خوریم. همچنین در وقف نامه عربی مثنوی که پنج سال پس از وفات مولانا به خط یکی از پیروان سلطان ولد به نام محمد بن عبدالله قونیوی از نسخه ای که در حضور سلطان ولد و حسام الدین چلبی برای مولانا قرائت شده و اصلاحاتی در آن به عمل آمده ، استنساخ شده است، درباره نسبت مولانا تنها به این عبارات التفات شده است:« الشیخ بن الشیخ الحقیقی و الامام بن الامام الحنفی الربانی… جلال المله و الحق والدین محمد بن محمد الحسین البلخی رضی الله عنه و عن اسلافه… ».

    احتمالاً سلطان العلما با یکی از نبیر گان ابوبکر سرخسی ازدواج کرده و از آنجا که دختر شمس الائمه ابوبکر سرخسی از علمای حنفی را ، مادر مادرش دانسته اند، تشابه نام جد مادری وی و نام شمس الائمه ابوبکر محمد با نام ابوبکر نخستین خلیفه راشدین باعث شایع شدن این روایت شده است. از اینرو قول کسانی که سلطان العلما را از خلفای نجم الدین کبری – مقتول در فتنه مغول به سال 618 ه. می دانند به حقیقت نزدیکتر است.

    خاندان مولانا

    پدر مولانا جلال الدین محمد ، محمد بن حسین بن احمد خطیبی مشهور به « سلطان العلماء بهاء الدین ولد » در سال 546 ه.ق به دنیا آمد. وی از فضلای دوران و علامه زمان بود و رضی الدین شیرازی از بزرگان فقه و یکی از علمای برجسته قرن ششم که علاوه بر مراتب علم و دانش، دارای ذوقی سرشار و طبعی لطیف مخصوصاً در سرودن قصیده و قطعه بود، از شاگردان او بود.

    بهاء الدین ولد علاوه بر مقام شامخی که در تصوف داشت در علوم دیگر نیز صاحب رأی و نظر بود و فتاوای خود را بانام سلطان العلما امضا می کرد. این لقب را او به استناد رویایی ، از نبی اکرم (ص) دریافت کرده بود. سلطان ولد در این باره در « ابتدا نامه» آورده است :

    « خوانده سلطان عالمان او را

    مصطفی قطب انبیای خدا

    مفتیان بزرگ اندر خواب

    دیده یک خیمه کشیده طناب

    مصطفی اندرون خیمه به ناز

    زده تکیه به صد هزار اغراز

    ناگهانی بهاء الدین ولد

    از در خیمه اندرون آمد

    مصطفی چون که دید جست از جا

    پیش رفت و گرفت دستش را

    برد پهلوی خویش بنشاندش

    زان ملاقات گشت بی حد خوش

    گفت از آن پس به مفتیان این را

    که از امروز این شد دین را

    جمله سلطان عالمان گویید

    در رکابش به جان و دل پویید

    بامدادان به اتفاق همه

    از سر صدق بی نفاق همه

    بر درش آمدند تا گویند

    سر آن خواب از او جویند

    پیش از آنکه کنند عرض او گفت

    خوابشان را و سر نکرد نهفت

    دادشان از مقام و حال نشان

    همه را کرد او تمام بیان»

    نقل است که :« بهاء ولد از اکابر صوفیان بود و خویش را به امر بمعروف و نهی از منکر ، معروف ساخته عده بسیاری را با خود همراه کرده بود و پیوسته مجلس می گفت و هیچ مجلس نشدی که از سوختگان جانبازیها نشدی و جنازه بیرون نیامدی  او همیشه نفی حکما و فلاسفه و غیره کردی و به متابعت صاحب شریعت و دین احمدی ترغیب دادی و خواص و عوام به او اقبال داشتند و اهل بلخ او را عظیم معتقد بودند».

    سلطان العلما در « معارف» می نویسد: « از رفتار محمد –علیه الصلوه و السلام- بهتر رفتاری ندیده ام و از او درست تر راهی نیافتم. روزی که تو نبودی، حواس هم نبود ، نجوم هم نبود، فلسفه و حکمت نیز وجود نداشت».

    در رساله « سپهسالار » می خوانیم: « محمد بهاء الدین در محروسه بلخ متمکن و از اقصای خراسان فتاوی مشکل به حضرت او آوردندی و او را از بیت المال مرسومی معین بود، که به امر شریعت معیشت از آنجا فرمودی و هرگز از وقف چیزی تصرف نکردی و در لباس وزی دانشمندان بودی . هر روز اول صبح تا بین الصلاتین خلایق را درس فرمودی و حقایق گفتی.

    روز دوشنبه و جمعه عامه خلایق را موعظه فرمودی».

    او به عنوان فقیه و مدرس به امر تدریس و فتوی اشتغال داشت و پارسایی و زهد، او را از آلایش به جاه طلبی های عوامانه باز می داشت. اما به عنوان واعظ و خطیب ، بنا به رسم معمول وعاظ عصر ، درشهرهای خراسان و ماوراء النهر و ترکستان در سیاحت بود. در هر دیار در مدت اقامت ، در مساجد به وعظ می پرداخت و در مدارس تدریس می کرد.او به خانقاههای صوفیه نیز تردد می نمود و صوفیان اکثر این نواحی ، به رغم امیران و قاضیان و فقیهان ، نسبت به او تعظیم و تکریم فراوان ابراز می داشتند و او را به چشم یک شیخ یا یک مرشد واقعی می نگریستند. سید برهان الدین محقق ترمذی – یکی از شاگردانش – او را از تمام اولیا و مشایخ برتر می شمرد.

  • فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

اسم ، القاب و نسب مولانا حضرت خداوندگار مولانا جلال الدين، عارف شوريده و سوخته جان قرن هفتم بنا به روايات مشهور در ششم ربيع الاول سال 604 ه.ق مطابق سي ام سپتامبر 1207 م. در شهر بلخ به دنيا آمد. اما در « فيه ما فيه » مولانا واقعه اي را از مشهورات و خ

گزيده اي از شرح حال مولانا جلال الدين به قلم: استاد فقيد بديع الزمان فروزانفر نام مولانا بنا به قول اغلب تذکره نويسان محمد و لقب او جلال الدين است و تمامي مورخان، او را بدين نام و لقب نام برده اند. احمد افلاکي از بهاء ولد نقل مي کند که: «خداوندگار م

نام او به اتفّاق تذکره نويسان محمّد و لقب او جلال الدّين است و همه مورّخان او را بدين نام و لقب شناخته اند و او را جز جلال الدّين به لقب خداوندگار نيز مي خوانده اند . « خطاب لفظ خداوندگار گفته ي بهاء ولد است » و در بعضي از شروح مثنوي هم از وي به مو

مقدمه عده اي از شاعران پارسي گوي از بازماندگان دوران قبل از حمله مغول هستند و يا از کساني که در دوره مغول مي زيستند. دسته ديگر در دوران مغول در دستگاه امارتهاي کوچک يا خاندانهاي بزرگ زندگي مي کردند و يا در خانقاههاي متصوفه زير دست مشايخ بزرگ ايران

مقدمه عده ای از شاعران پارسی گوی از بازماندگان دوران قبل از حمله مغول هستند و یا از کسانی که در دوره مغول می زیستند. دسته دیگر در دوران مغول در دستگاه امارتهای کوچک یا خاندانهای بزرگ زندگی می کردند و یا در خانقاههای متصوفه زیر دست مشایخ بزرگ ایران و خارج ایارن بودند. آخرین دسته کسانی هستند که در بین حکومت ایلخانان و حمله تیمور در خدمت ملوک الطوائف ایران و نواحی مجاور بودند. ...

زادگاه مولانا: جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله

جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله بود. اگر تاريخ ع

زادگاه مولانا: جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله

مولانا روز ششم ربيع الاول سال 604 ه ق / سي ام سپتامبر 1207 ميلادي در بلخ به دنيا آمد . پدرش واعظ سر شناس شهر ، بهاءالدين محمد معروف به بهاء ولد بود . در منابعي که پس از شهرت مولانا نوشته شده بهاء ولد را از مشايخ صوفيان کبروي و داراي لقب سلطان العلما

جلال‌الدين محمد درششم ربيع‌الاول سال604 هجري درشهربلخ تولد يافت. سبب شهرت او به رومي ومولاناي روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونيه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نويسان وي درهنگامي که پدرش بهاءالدين از بلخ هجرت مي‌کرد پنجساله بود. اگر تاريخ ع

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول